دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

آنچه گذشت

حفظ هر رابطه‌ای انرژی می‌خواهد و خلاقیت. رابطه اگر راهش دور باشد تلاش مضاعف می‌خواهد و خلاقیت صد چندان. فضا و زمان تان که یکی نباشد، باید فضا بسازی، باید اول صبح بگویی شبت بخیر و توهم کنی برف شبانه را در یک ظهر داغ. باید حواست به وضع هوا باشد که یادت نرود سفارش شال و کلاه کنی. حواست به ساعت باشد که کی بخوابد و بیدار شود. عاقلیتی می‌طلبد که سم عاشقیتت است.

دیگر لمس نیست، نگاه نیست. تو هستی و سی و دو حرف و کلماتی که باید بدانی کلمات تواند. خودت را باید بشناسانی در خلال حروف بهم چسبیده. وام گرفتن از شعر و کتاب و فیلم زود لو می رود. باید خودت باشی. خودت را باید دوباره پیدا کنی در خلال کلمات. باید بدانی کدام حرف، کدام کلمه تب تو را نشان می‌دهد. کدام کلمه نیازت را. سکوت خطرناک است. نگاهت نیست که معنایش کند. دستانت نیست که آتش بزند بر تنش وقتی لبانت بسته است. باید کجا سکوت کردن را دوباره بنویسی برای خودت. جملاتت باید عین موسیقی باشند. بدانی کجا شروع کنی، کجا به اوج بروی و کجا تمامش کنی. لب‌هایت چسبیده به لاله گوشش نیست که نفسش را بند بیاوری،‌ دست‌هایت نیست که برقصاندش و چشم‌هایت نیست که همه نیازت را داد بزند. تو می‌مانی و عشق بازی با سی و دو حرف و تنی با تشنگی مدام
+
.

هیچ نظری موجود نیست: