شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۸

می باشد

من عاشق این کنترل اف ام. که می گردد زیر و رو می کند هرآنچه نگارده ای و به طرز تمیز هیجان انگیزناکی تک تک آنچه می خواهی پیدا می کند و حالا می توانی هر تغییری که دلت خواست بدهی و مطمئن باشی چیزی جا نمی ماند.
من اصلا یک جورهایی کنترل اف را بیشتر دوست دارم از آندو. آندو فقط اشتباهات آدم را پاک می کند. آن اشتباهاتی که حتم داریم اشتباه اند. آنها که هنوز جوهرشان خشک نشده گندشان بالا می آید. که انگار اصلا یک لحظه خون به مغز آدم نرسیده بوده وگرنه چنین اشتباهی از چنین آدمی که ما باشیم بعید است و این حرف ها. اما کنترل اف برای آن جاهایی خوب است که روزگار مدیدی گمان می کردیم درست بوده. درست بوده ایم. بعد یک روزی یک جایی می رسیم به اینکه اگر این نبودیم یا اگر طور دیگری بودیم.. می رسیم به ای کاش. به اگر. نه ای وای و ای داد.
مثل امشب که یک صفحه سفید جلوی رویم باز کردم و داستان قدیمی گزارشات اساتید، که از اهمیت مسئله شروع می شود و تعریف مدل و حل و حالا بماند. و مثل معدود دفعاتی که این همه به موضوع مسلط بودم نان استاپ یا به عبارتی شلپ شلپ مشغول تایپ شدم و گمان می کردم کارم را به بهترین نحو ممکن انجام می دهم.
تا حدود سطرهای آخرکه جمله ای را با می باشد تمام کردم و دیدم پوووف.. می باشد. می باشد.
نمی دانم چه چیزی در این کلمه هست که یک لحن آزاردهنده ی ناراحتِ تته پته ای دارد. که فکر کردم ای کاش تمام می باشدهایم، است بود. البته می باشد اشتباه نبود اما است چیز دیگری ست. محکم است و راحت و متین. یک جور خوبی آرام است و استوار. خب حالا کنترل اف دوست داشتنی من و
فکر اینکه ای کاش در زندگی هم کنترل اف داشتم و اگر داشتم.. فکرتر کردم دیدم ای کاش در زندگی با تو کنترل اف داشتم و اگر داشتم ته تمام خداحافظی هایم اضافه می کردم: می بوسمت
.

هیچ نظری موجود نیست: