دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸

دلم خواسته يا نخواسته. هرچه

كمتر از حد انتظار ظاهر شدم؟ شدم كه شدم
اصلا شماها به گور پدرتان خنديديد كه از من انتظار داريد
مگر هركسي كه بلد است خوب بخندد، بلد است محكم راه برود، بلد است حاضرجوابي كند، بلد است تن صدايش را با حال درونش تنظيم كند.. بايد بلد باشد خوب پايان نامه انجام دهد؟ مگر هركس در دوران كارشناسي دلش مي خواست خوب درس بخواند،‌ بايد تا آخر عمر دانشجوي تاپ باشد؟
مگر من حق ندارم يك سال يللي تللي كنم؟ دلم خواسته خب. حالا ترم پنج مگر ارث پدرت است كه مي گويي نمي گذارم ثبت نام كني. كه حالا يعني مرا تهديد مي كني به اخراج؟؟ حيف . حيف كه مدتي ست حال و هوايم عوض شده. حيف كه دارم روي پايان نامه ام كار مي كنم. حيف كه پروژه ام را دوست دارم، زندگي م را، خودم را. حيف.
وگرنه دو ماه پيش منتظر چنين پيشنهادي بودم. كه همان جا بست مي ايستادم و اصرار مي كردم كه زودتر اخراجم كني. آن وقت مي خواهم ببينم توي استاد كه حالا تهديدم مي كني به اخراج مثلا، مي توانستي از پولي كه دانشگاه بابت وجود من به حسابت مي ريزد بگذري و بگويي برو
.