پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸

با من راه نشين باده مستانه زدند

گفت:‌آخ جون. دوباره هوا سرد مي‌شه و همه رنگ به رنگ مي‌پوشن
گفتم: آره! آستين‌هاي قرمز از زير آستين مانتوهامون مياد بيرون،
گفتم: شايدَم سبز
گفت: شايدَم بنفش
گفتم: بعد يكي يه ژاكت هم روي شونه‌هامون انداختيم و آستين‌هاش رو جلوي گردن‌هامون گره زديم. بعد همه‌اش رنگي
گفت:‌همه‌اش قشنگ
.
گفتم: همه رفتن سفر اين تعطيلات رو
گفت: اوهوم
گفتم: ما هم سال ديگه مي‌ريم
گفت:‌سال ديگه؟
نگفتم. اما فكر كردم اگه سال ديگه اينجا نباشه
فكر كردم بايد حتما يه سفر با هم بريم. قبل از سال ديگه
.

هیچ نظری موجود نیست: