آقا جان يك احساسي اين وسط جريان دارد. ميان من و تو. نمي شود انكارش كرد. نمي شود هم پروبالش داد. نمي شود رويش هم حساب كرد لعنتي را. فقط هست
بايد به صورت يك قانون، يك اصل كلي پذيرفتاش. مثل يك قضيه هندسه شايد
از آن قضيه ها كه نه اثبات مي شوند، نه مي شود قضيه ديگري را به كمكشان ثابت كرد، نه مسئله اي را حل مي كنند. از اين قضيه هاست كه بودنشان خودش كلي مسئله است. مسئله ساز است يعني. مسئله هايي كه تمام ساعت هاي تاريك و تنهاي من و تو مي شود تلاشي براي حلشان. حل هم نه حتي، براي فهميدن صورت مسئلهها شايد.
مسئلهاي كه تنهايي هامان را به هم پيوند مي زند.
همين
و فقط همين
.
مسئلهاي كه تنهايي هامان را به هم پيوند مي زند.
همين
و فقط همين
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر