جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸

قايم باشك

من آدمِ بازي در آوردن نبودم قبل ترها
من آدمِ شك كردن، آدمِ قايم شدن نبودم
حالا اما دارم بازي در مي آورم انگار
تو چشم بگذار بر هم
تا نديده باشي گريختن هاي پاورچينم را، پنهان شدن هام را، سوراخ سنبه هاي امن زندگيم را،
تو چشم بگذار بر هم
تا صد شماره دنبالم نيا
بعد شايد باز دوباره پيدا كني مرا
آخرِ بازي شايد،
تو بُردي مرا
به همان جا كه امروز
گريختم
از آن
.

هیچ نظری موجود نیست: