چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

دوست ندارم آدم هایی را که منتظرِ زیرورو شدن اند. که آبستن اند انگار برای تکرار مسلسل وار این جملات، که چشم هایم تازه باز شد و یکهو شناختم و ناگهان فهمیدم و تا همین دیروز اشتباهی بودم و دیدم حالا بی خیال و چه و چه و چه
آدم های یک مرتبه صد و هشتاد درجه چرخیدن را نمی فهمم، دوست ندارم که بفهمم. این جور زیرو رو شدن را من، تغییر نمی گویم. عوض شدن چیز دیگری ست.
آدم های این طور یکهو، انگار قبلا
اصلا چیزی نبوده اند که حالا عوض شده باشند
آدم های نرم نرم عوض شدن را اما خیلی دوست دارم. قدم به قدم، ذره به ذره، یعنی یک جوری که نقش جدید بنشیند روی بودنشان. یعنی آدمی که حالا هم هستند، رنگ و بو دارد، ویژگی دارد، سلیقه دارد، قشنگی دارد برای خودش، اخلاق های مزخرف هم کم ندارد. اما آدمی ست که هست. که بودنش روشن و پررنگ هم هست اتفاقا. اما دوست تر دارد طور دیگری باشد. بعد آن طورِ دیگر، می شود لباسی که آرام آرام برای تن خودش می دوزد. که اندازه قامتش باشد، برازنده باشد، که بنشیند روی بودنش.
.


هیچ نظری موجود نیست: