یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۸

بعضی پسرها مثل دوش آب داغ اند. یعنی یک جوری که باهاشان می سوزی و این پا و آن پا می کنی مدام، اما خستگی و کرختی روزهای بی عشقی در چشم برهم زدنی ناپدید می شود، تا مغز استخوان نرم می شوی.
بعضی پسرها هم مثل حوضچه آب سردند، که یعنی چشمهات را ببند و بپر اینجایی که من هستم، که یعنی دارمت، که اصلا من اینجام که بپری.. بعد اما باید حواست باشد که زود خودت را جمع و جور کنی، که اینجا جایی ست که ماندن ندارد. که سَنکُپ میکنی اگر طمع کنی
بعضی ها هستند اما، مثل یک استخر بزرگ روباز.. که زمستان ها ولرمند و تابستان ها خنک، که دلبازند و آرامند و یک جور خوبی مهربان اند. که یعنی اینجا تا هرزمان که خواستی می توانی بمانی، می توانی دست و پابزنی، شیرجه بزنی، اگر دلگیرانه باشی زیرآبی بروی و ناخنهایت را بکشی به کفشان، می توانی خودت باشی باهاشان. یعنی اینجا جای ماندن است. جای شیرجه زدن و موج انداختن و بازیگوشی کردن
بعضی پسرها، جای زندگی کردن اند اصلا
.

۳ نظر:

س گفت...

آفرین دختر. فوق العاده

ناشناس گفت...

vali stakhraye rubaz o bozorg faghat vase ye nafar nistan

R A N A گفت...

اوهوم
کامنت خوبی بود ممنون
اما حوضچه و دوش هم لزوما برای یه نفر نیستند