مگر چند نفر در دنیا هستند که بتوانید باهاشان بروید اپیلاسیون و به خانم های اپیلاسیون کار بگویید پارتیشن آن وسط را بردارند که گپ تان رو دررو شود و عین خیالتان هم نباشد هیچ. که یعنی دل توی دلتان نباشد برای دیدن لبخندِ لپ-چال-کن شان که بوی تمام روزهای کودکی تان را می دهد. بوی گل های یاس حیاط خانه قدیمی مادر بزرگ، بوی شاهتوت های رسیده و قایم باشک ها و بالابلندی ها و صندلی بازی ها و نقاشی کردن ها و گردگیری های صبح های تابستان و گلدان شکستن ها و آتش روشن کردن های گوشه حیاط و تمام شیطنت ها و حماقت های نوجوانی و حالا هم بوی موم داغ .. این همه کافی نیست که برهنگی لال شود؟ کور شود؟ که برهنگی بمیرد اصلا؟
.
.
۲ نظر:
چشم روشن...
D:
گیر نده
ارسال یک نظر