امروز داشتم فكر ميكردم.. به آنها كه دنيايشان خدا ندارد. فكر ميكردم كه تنهاييشان چه همه تنها ميشود.. چه همه خالي.. چه همه غمگين..
من اما در روياهايم، خدايي دارم. خدايي كه نرم، آرام، مهربان.. خدايي كه ميبيند، كه ميفهمد.. خدايي كه با من نفس ميكشد، با من ميماند..
روي طاقچه سرد بزرگ كه مينشينم.. زانوهام را كه جمع ميكنم توي بغلم، چشمهام را كه ميدوزم به قطرههاي باران پشت شيشه، طره موهاي وحشيم كه تاب مي خورد دور انگشت سبابهم..
جلوي آينههاي قدي كه ميدوم.. روي ماسههاي خيس كه ركاب ميزنم.. سوپ را كه از ته هم ميزنم.. اشك كه از شادي حلقه ميزند توي چشمهام، لبخند كه بيهوا پهن ميشود روي لبهام.. گلهاي باغچه را كه بو ميكنم.. توي چشمم كه مداد سياه ميكشم، موهام را كه بالاي سر گوجه ميكنم.. ميان رقص كه چشمها را ميبندم و بدنم تاب ميخورد با موسيقي..
دلم كه از صدايي ميلرزد، كه با نگاهي ميريزد.. تنم كه براي تني ميميرد..
بيتاب كه ميشوم، مشتهاي محكم ريز كه مينشانم روي تخت.. هقهق گريه را كه ميان بالش سفيدم خفه ميكنم.. اشكهام را كه با پشت دست پاك ميكنم..
رَم كه ميكنم.. رام كه ميشوم..
كسي بايد باشد..
كسي بايد باشد با من
با ما
كسي كه بودنمان لبريز از او باشد
.
من اما در روياهايم، خدايي دارم. خدايي كه نرم، آرام، مهربان.. خدايي كه ميبيند، كه ميفهمد.. خدايي كه با من نفس ميكشد، با من ميماند..
روي طاقچه سرد بزرگ كه مينشينم.. زانوهام را كه جمع ميكنم توي بغلم، چشمهام را كه ميدوزم به قطرههاي باران پشت شيشه، طره موهاي وحشيم كه تاب مي خورد دور انگشت سبابهم..
جلوي آينههاي قدي كه ميدوم.. روي ماسههاي خيس كه ركاب ميزنم.. سوپ را كه از ته هم ميزنم.. اشك كه از شادي حلقه ميزند توي چشمهام، لبخند كه بيهوا پهن ميشود روي لبهام.. گلهاي باغچه را كه بو ميكنم.. توي چشمم كه مداد سياه ميكشم، موهام را كه بالاي سر گوجه ميكنم.. ميان رقص كه چشمها را ميبندم و بدنم تاب ميخورد با موسيقي..
دلم كه از صدايي ميلرزد، كه با نگاهي ميريزد.. تنم كه براي تني ميميرد..
بيتاب كه ميشوم، مشتهاي محكم ريز كه مينشانم روي تخت.. هقهق گريه را كه ميان بالش سفيدم خفه ميكنم.. اشكهام را كه با پشت دست پاك ميكنم..
رَم كه ميكنم.. رام كه ميشوم..
كسي بايد باشد..
كسي بايد باشد با من
با ما
كسي كه بودنمان لبريز از او باشد
.
۷ نظر:
طبق معمول مخالفم!
گاهی خنده می گیره از اینکه هرکی هرچی میگه من مخالفم!
حتی اگر کسی خدا رو قبول نداشته باشه نمیتونیم بگم تنها بودنش غم انگیزه.
اصل داستان مربوط میشه به طرز نگاه به دنیا یا همون دوست عزیزمون «جهان بینی» کتاب تعلیمات دینی! برای من کاملا قابل تصوره که یه نفر توی جهانبینیش همه چیز به جز خودش رو در بیرون مرزهای سیستم یعنی در محیط در نظر بگیره و خودش جناب سیستم باشه! بعدش این جناب سیستم یه عالمه خرت و پرت توش هست از احساس و عقل و فلان و بهمان گرفته تا لب و چشم و گوجه و پیاز! سیستم با اجزای محیط تعامل داره اما کاری نداره که اجزای محیط با هم چه تعاملاتی دارند. و این وسط خدا می تونه یک جزئی از محیط باشه که شاید از تاثیرش بر سیستم صرف نظر بشه. می دونی؟ مهم نیست اصلا. خب حالا این مثلا یه مثال بود. تازه یه نفر میتونه بگه داخل همون سیستم میشه درپای خدا رو پیدا کرد. ولی مساله اینه که سیستم از داخل داره به خودش و محیط نگاه میکنه و هر جور که بخواد نگاه میکنه!
خیلی مهندسی صحبت کردیم! و تا حدودی کمدی! اما من فکر میکنم نمیشه به کسی که خدا رو قبول نداره خرده گرفت یا نقد کرد یا هر چیز دیگر
خب من دارم از توي سيستم خودم به دنياي اونا نگاه مي كنم. پس مي تونم هرجوري كه دلم مي خواد دنياشون رو ببينم. مسلما اونها هم دنياي من رو غمگين مي بينن. يا احمقانه يا هرچي..
چرا مي زني حالا شايان؟
;)
خب اگر فقط مساله «دیدن» دنیای اونهاست (یا برعکس) مشکلی پیش نمیاد. اما بدبختی از اینجا شروع میشه که دو طرف می افتند به جون هم تا نظرشون رو به هم بقبولانند. بدبختی ما همینه عزیز. آخ چقدر دلم گرفت یهو...
آخه همراه شد با یه پرلود (پیانو) شوپن که دارم گوش میکنم
نه بابام جان ! نمی زنم! حرف میزنم ! ژان لنون میگه:
Imagin there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die 4
And no religion too
Imagine all the people living life in peace...
به عنوان یکی که دنیاش خدا نداره اومدم بگم که غصه نخور، حداقل واسه من که از اون "خالی" و "غمگین" خبری نیست به اون شکل.
دیدم هم نسبت به آدمهای با خدا متفاوته و تفاوتش برمیگرده به خداشون.
دنیای افرادی که خدایی شبیه مال ِ تو دارند غمگین نمیشه. تازه آرامش و خوبی زیادی هم توشون پیدا میشه.
و با خدای آدمها مشکل ندارم تا وقتی که در حد
personal handmade GOD و personal jesus
میمونن. با اونهایی مشکل پیدا میکنم که خداشون سلطنت می خواد، حکومت می خواد، خون می خواد و برای گسترش قلمروش جنگ می خواد
اگر این قبیل مذاهب و خدایانشون بذارن گمونم همه میتونن مثل انسان با خوبی کنار هم زندگی کنند
با اونهایی مشکل پیدا میکنم که خداشون سلطنت می خواد، حکومت می خواد، خون می خواد و برای گسترش قلمروش جنگ می خواد
اگر این قبیل مذاهب و خدایانشون بذارن گمونم همه میتونن مثل انسان با خوبی کنار
...
kheily khoob bood. merC
shayan rasti ye selection music behem eidi bede ba'dan. (to boodi mifrookhti business-man? ;) )
من آهنگ نمیفروختم! خودشون اصرار داشتند پول دی-وی-دی رو بدهند!
باعث افتخاره ولی من نمیدونم سلیقه شما چجوریه. الان یاهو مسنجرم رو روشن کردم. یک گپ ۱۰ دقیقه ای داشته باشیم تا ببینم چه آهنگهایی به دردتون میخوره.
shayan_ghias @ y!
BUZZ! bezanid, ta agar on my Desk nabooodam, beshnavam. BUZZ! x4
ارسال یک نظر