من شبش داشتم خواب تو را می دیدم. بعدترش.. زنگ که زدی، خواستم تعریف کنم خوابم را برایت.. نگفتم ولی. تو به خواب اعتقاد نداشتی هیچ وقت. من اما.. می دانی؟ گاهی بعضی خواب ها چنگ می اندازند.. چنگ می اندازند یک جای دلم را هی فشار می دهند و من هی بی تاب تر می شوم..
تو آمدی و رفتی و.. من هیچ خوابی برایت تعریف نکردم.
بهش فکر که می کنم.. دلم می گیرد.
.
تو آمدی و رفتی و.. من هیچ خوابی برایت تعریف نکردم.
بهش فکر که می کنم.. دلم می گیرد.
.
۸ نظر:
دختر!
اینقدر از زبون گذشته و حال ما میگی و دلمون رو کباب می کنی و ...
من تعریف کردم، خوبه که حداقل از این یکی دلم نمیگیره
s3m>> ببین خب اصلن دل کبابش خوبه
月光>> خوبه که تعریف کردی
دلت نمی گیره که!
فشرده می شه
ای بابا هــِــی ...
اين آدم دلش مي گيردت را مي فهمم ها رعنا حسابي!
مي فهمم ها!
بعد تازه فكر كن دلت بگيرد از چنين جوري مرضي. بيايي كه بنويسي. ببيني پرشين بلاگ عشقش كشيده نباشد... ببيني پرشين بلاگ وبلاگت را باز نمي كند!
دلم مثل يك پرستوي بي خانه شده!
فروغ>> ببینیم همو
هدیه<< اِ. چرا آخه؟ میاد زودی. نگران نباش. منم یه بار وبلاگم فیلتر شد داشتم سکته می کردم. درست شد ولی
اوهوم.
به نفر سوم زنگ می زنم امشب یا فردا.
ارسال یک نظر