دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸

این جور آدمی شده ام که همیشه چتر همراهم باشد که زیر باران خیس نشوم، که یک تِرَک موسیقی را نمی توانم تا آخر گوش دهم. یعنی بدون استثنا حوصله ام سر می رود و می زنم تِرَک بعدی و باز دوباره بعدی.
این جور آدمی که حوصله صبر کردن ندارم. که حوصله منتظر ماندن، حوصله صف، حوصله اس ام اس زدن و جواب نگرفتن، حوصله تلفن همراه و غیر همراه و کلا به جز چند نفر آدم خاص حوصله هیچ همراه غیرتلفنی را هم.
حوصله تجمعات بیش از سه نفر. البته اگر غریبه باشند قضیه کلا فرق دارد. با غریبه های غیر کنجکاو بودن را از تنهایی دوست تر دارم
دیگر شیر دوست ندارم. حتی با بتری سر کشیدنش را هم.آب آلبالو را هنوز دوست دارم اما.
دیگر حوصله داستان های بلند را ندارم. داستان های کوتاه طنز می خوانم فقط. حوصله شعر هم اصلا. حافظ را دوست دارم هنوز.
حوصله حرفی به جز چرت و پرت های روزمره زدن، حوصله قدم زدن، حوصله نوشتن هم ندارم
.

۳ نظر:

مهرداد شهابی گفت...

از چشم های تو کسی پشتِ پنجره
تصویر ِ مبهمی که انگار هستمه
باریده آسمون ولی خیس نیستم
تو نیستی و من همش چتر دستمه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوب خواهر ِ من یه دفعه بگو دیگه کامنت نذارین برام اونم شعر چون حوصله تان را ندارم(بگو خدا از دهنت بشنوه ;) ). ولی رعنا از هر کدومش بگذرم از چترت نمی گذرم، یعنی می خوام بگم اصلاً نامردیه!!! ـ

س گفت...

Welcome to my world

افسانه سیزیف گفت...

join the club!