دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸

اعصاب نداره ها

دوست ندارم آدم هایی را که فرصت می سازند. فرصت باید خودش رخ دهد. یا اگر ساخته می شود آنقدر استادانه باشد که طرف نفهمد ساختگی ست. باور کند که تصادفی کیف این آقا جلویش افتاد زمین؛ تصادفی خودکارش تمام شده، تصادفی ماشین هاشان کنار هم پارک است، تصادفی در یک رستوران غذا می خورند و چه و چه و چه
و اما پیشنهادم به کسانی که بلد نیستند استادانه تصادف بسازند، این است که رک و پوست کنده باشند لااقل. که از مکالمات تکراری کپک زده برای فرصت ساختن استفاده نکنند. که لبخندهای مصنوعی تحویل ندهند و خلاصه اینکه من از همین رسانه عمومی اعلام می کنم که این حرف های تکراری و لبخندها و نگاه ها و سلام های یخ وارفته از سن و سال من بدجوری گذشته. یعنی شخصا جذب این جور موقعیت ها و این مدل رابطه ها و آدم هاش نمی شوم که هیچ، ممکن است جفت پا بکوبم توی صورتشان حتی، اگر به موقع نفهمند که باید جول و پلاسِ این مدلی شان را برای دخترهای شانزده هفده ساله پهن کنند
.

هیچ نظری موجود نیست: