چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۹

داشتم به تو فكر مي‌كردم و به نبودن‌ات
كه آنقدر پيرم كرده كه بعد از تو
ديگر دست به عصا عاشقي مي‌كنم
.

۶ نظر:

محـمد گفت...

اين عاليه. من عقب افتادم از نوشته هات. خوب الان ديگه مي توني رو نوبل ادبي هم حساب كني :))

ناشناس گفت...

با تمام احترامی که برای تو و نوشته هات قائلم، حالم از این تعبیر بهم می خورد: تو را من تو کردم.
یعنی حالم بهم می خورد ها!

اگه گفتی کی ام؟ گفت...

قشنگ نوشتی تبریک میگم

R A N A گفت...

dreamer >> :)) maa chaakerim!
Anonymous >> اِ. چرا؟؟ من دوستش دارم. البته خودم ننوشتمش. از اينجا برداشتم:
تو را من تو كردم
در همين چند سطر عاشقانه
وگرنه تو همان او ي ديروزي
..
در هر صورت،‌ببخشيد كه بدت مياد.
اگه گفتی کی ام؟>>
bale dadash. maa khodemoon inkaareyim ;) chi fekkardi?

اگه گفتی کی ام؟ گفت...

dadash na abji ;)

golbonmol گفت...

خیلی درست است. او را ما او کردیم. با همه حماقتمان در ندیدن تمام نقصان بی پایانش و بزرگ کردن زیبائی اش در حد اعلی و بخشیدنش در حد خدا و جستنش مثل طلا و انتظارش مثل پنگوئن ها برای بهار...