چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

تن محوري

قبل‌تر در همين وبلاگ گفته‌ام كه تنبل يعني كسي كه به تن،‌ بلي مي‌گويد. و اين به تن،‌ بلي گفتن لزوما به معناي شلخته و كثيف و وارفته و خموده بودن نيست. اصلا از من مي‌شنويد آدم هرچه تنبل‌تر، خوشحال‌تر و سرزنده‌تر. حتما بايد در علوم روان‌شناسي نظريه‌اي باشد تحت عنوان تن-محوري. شايد اصلا درمان بسياري افسردگي‌ها باشد. نمي‌دانم.
من؟ انساني هستم تنبل. و يكي از نمودهاي بارز تنبلي در من عادت به ورزش روزانه است. من هر صبح سر ساعت هشت در سالن بدنسازي هستم؛ چون تنم مي‌گويد،‌ تنم مي‌خواهد. ماهيچه‌هاي بازو و كتفم، آخ كه كتفم به شدت دَمبِل مي‌خواهد. مفصل‌هاي زانوم،‌ اِستِپ مي‌خواهند. ماهيچه‌هاي ران و ساق پاهايم از آن ميله‌هاي كنار ديوار مي‌خواهند كه كش بيايند به زور برسند آنجا. عضلات شكمم، حلقه مي‌خواهد، مربي سخت‌گير مي‌خواهد. تك تك ماهيچه‌هايم انقباض مي‌خواهند و چلانده شدن و كِش آمدن و خلاصه تنم مي‌خواهد!
حالا نمونه بارزتر تنبلي‌م روزهايي‌ست كه صبح زود تا سالن بدنسازي رفته‌ام،‌ دمبل زده‌ام،‌ دويده‌ام، كِش آمده‌ام،‌ اما تنم بلي نگفته‌است هنوز. بعد اگر فكر كرديد كه من به همين اكتفا مي‌كنم و به تنم مي‌گويم پس فردا دوباره مي‌آورمت همينجا و تا خواستي آتش بسوزان و اصلا دوتا دمبل بردار و تمام حركات را پنج تا بيشتر انجام بده و... اشتباه كرده‌ايد. من آدمِ رفتن،‌ عرق ريختن،‌ از نفس افتادن، درد كوفتگي كشيدن و راضي نشدن نيستم. اين است كه ساك ورزش را مي اندازم روي كولم و يك ساعتي پياده روي چاشني برنامه‌ام مي كنم. بعد تا مي‌توانم مسيرهاي سربالايي انتخاب مي‌كنم و كوچه‌هاي بلند و راه‌هاي پيچ در پيچ. هرجا تنم بگويد مي دوم، هرجا بخواهد مي ايستم و دست‌ها را از بالا مي‌كشم و از پهلو خم مي‌شوم و..
خلاصه تا تن بلي نگويد، من ول كن معامله نيستم. حالا يك پايان‌نامه نيمه تمام دارم؟ اصلا شما بگو آن‌روز، روز جلسه دفاعم باشد. تن بايد خوشحال شود
.

۱۰ نظر:

محـمد گفت...

فکر کردم آخرش می نویسی از کتاب خاطرات آرنولد شوارتزنگر

سلو گفت...

ايول ،اساسا پائي ،بزنيم تو كارنقد چك برگشتي موتورشم با من . روز پايان نامه هم ميريم دركه يه چلوكباب مشتي ميزنيم تو رگ ،چرب و چيلي

شاهین گفت...

با این حساب من گوش-بل هستم!
یعنی اگر من هر روز موزیک رو تزریق نکنم ممکنه تلف بشم بمیرم. حالا مثلا هفت دقیقه قبل از امتحان پایان ترم می تونم شجریان یا بتهوون گوش کنم! البته یه بار متالیکا رو لحاظ کردم! روحیه ی جنگندگی یا رقابتی ام سر جلسه بالا رفت!

Ida گفت...

man delam baraye shoma tang shode ast! >:D<

R A N A گفت...

dreamer >> =)) best comment Evar!
سلو>>
=)) akhe ke cheghadr pool lazemam :D motor chera? piadeh mirim khob. ahle tanbali nisti? :D
shayaan>> آره حقيقتا گوش-بل ي. :D‌ يه متاليكا بده من هم قبل دفاع گوش كنم
Ida >> akhhhhhhhh ke midooni cheghadr in HUGeto eshgh ast. :* manam delam tang shode tazasham

فروغ گفت...

پس من دلبل هستم!ا
;)

فرسودگی گفت...

فکر نمی کردم همچین آدمهایی هنوز هم پیدا شوند!

چه خوب که شما هستید!

سلو گفت...

اصلا فانتزيت خوب كار نميكنه.ماجرا اينجوري ميشد كه ما رو موتور طرفو ته يه كوچه خفت ميكرديم بعد بهش ميگفتيم ببين داداش چك داري نقدش ميكني يا نقدت كنيم يارو خنده كنان ميگفت مال اين حرفا نيستين اينجا تو بودي كه خيلي اروم پياده ميشدي وتوي مسيرت با يه مكث كوتاه رگهاي گردنو ميشكوندي و استيناتو ميزدي بالا - حالا سالن ميتركيد از سوت و جيغ و كف مردم مابقيشم به خاطر بد آموزي نشون نميديم بعدشم هر دو خندان ترك موتور ميرفتيم دركه، موزيك خورشم محشره ايده شما هم محترم يه چيزي تو مايه باز مدرسم دير شد . ما خيس عرق نفس نفس زنان ميرسيم ته كوچه بريده بريده به طرف: نقدت كنيم يا ...طرف دلش به حالمون ميسوزه.نفري يه اب معدني تگري از يخچال اكس تريش در مياره تا ما نفسمون بياد سر جاش طرف رسيده سر كوچه حالا ما باز بدو همين جاهاست كه ديگه سالن پر از خالي شده وآپاراتچي از همه جا بي خبرامشب زودتر ميرسه خونشون ... ديگه آپاراتچي قصه ما هم ماجراي تن بلي رو با گوشت وپوستش درك كرده... امشب.

R A N A گفت...

foroogh>> آخ، دل-بلی که تویی... بوسسسسسس
فرسودگی>>
:) chejoorim mage?
سلو>>
haha.migam weblog nadari? ghovve takhayyol ghavie mashallah ;)

طلایه گفت...

توی کتاب نوشته،تنبلی کار زشته!!!