هرروز آدم های زیادی اینجا را می خوانند. از شهرهای جورواجور. بعضی ها برایم کامنت می گذارند. بعضی ها ایمیل می زنند. بعضی ها زنگ می زنند، بعضی ها تک-زنگ. بعضی ها هم فقط می خوانند. بعضی ها هرشب می خوانند، بعضی ها آخر هفته ها. بعضی ها هم عشقی..
من هرشب نقشه پخش کره زمین را نگاه می کنم و پیدا می کنم آدم های دنیایم را. روی دایره های قرمزی که دورشهرهاشان کشیده شده کلیک می کنم و اسم شهر را می خوانم. به ساعتی که اینجا بوده اند دقت می کنم. اگر کنجکاوتر باشم زوم می کنم روی دایره ها و گاهی حتی نقشه هوایی محله شان را پیدا می کنم. که یعنی با موس روی سقف خانه شان دست می کشم و لبخند می زنم. بعضی ها را حدس می زنم چه کسانی باشند، بعضی ها را هم نه.
یک نفر هست اما، که از نمی دانم کجاترین نقطه دنیا می خواند مرا. جای پرچمش خالی ست و دایره اش درست وسط اقیانوس است. که یعنی هرچه زوم تر می کنم، فقط و فقط آبی دریاست هنوز. من؟ دلم می گیرد هربار. گاهی حتی اشک حلقه می شود توی چشم هام.. از اینکه یک نفر از وسط اقیانوس مرا می خواند نمی دانم چرا، اما دلم می گیرد. آن دایره قرمز را که وسط آبی دریا می بینم دلم می گیرد. به آن آدم فکر می کنم و دلم می گیرد. به خودم می گویم کاش تنها نباشد و دلم می گیرد. از خودم می پرسم یعنی دوست داشته اینجا را و دلم می گیرد..
امروز خواستم بیایم اینجا و همین را بگویم فقط. خواستم بگویم تو که در آبی اقیانوس خانه داری، تو که شاید تنها باشی، تو که گاه به گاه اینجا را می خوانی، خواستم بدانی که من حواسم بهت هست. شاید حتی بیشتر از آنکه تو حواست به من باشد
.
من هرشب نقشه پخش کره زمین را نگاه می کنم و پیدا می کنم آدم های دنیایم را. روی دایره های قرمزی که دورشهرهاشان کشیده شده کلیک می کنم و اسم شهر را می خوانم. به ساعتی که اینجا بوده اند دقت می کنم. اگر کنجکاوتر باشم زوم می کنم روی دایره ها و گاهی حتی نقشه هوایی محله شان را پیدا می کنم. که یعنی با موس روی سقف خانه شان دست می کشم و لبخند می زنم. بعضی ها را حدس می زنم چه کسانی باشند، بعضی ها را هم نه.
یک نفر هست اما، که از نمی دانم کجاترین نقطه دنیا می خواند مرا. جای پرچمش خالی ست و دایره اش درست وسط اقیانوس است. که یعنی هرچه زوم تر می کنم، فقط و فقط آبی دریاست هنوز. من؟ دلم می گیرد هربار. گاهی حتی اشک حلقه می شود توی چشم هام.. از اینکه یک نفر از وسط اقیانوس مرا می خواند نمی دانم چرا، اما دلم می گیرد. آن دایره قرمز را که وسط آبی دریا می بینم دلم می گیرد. به آن آدم فکر می کنم و دلم می گیرد. به خودم می گویم کاش تنها نباشد و دلم می گیرد. از خودم می پرسم یعنی دوست داشته اینجا را و دلم می گیرد..
امروز خواستم بیایم اینجا و همین را بگویم فقط. خواستم بگویم تو که در آبی اقیانوس خانه داری، تو که شاید تنها باشی، تو که گاه به گاه اینجا را می خوانی، خواستم بدانی که من حواسم بهت هست. شاید حتی بیشتر از آنکه تو حواست به من باشد
.
۸ نظر:
بین هر لحظه ی سکوت نگات
جای خالی همیشه واسم هست
هیچ وقت نمی شه تنها شی
چون همیشه بهت حواسم هست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بابا تو چه خواهر خوبــــــــــی هستی :) چه همه حواست به همه هست ;) راستی کنسرت همایون رو اگر نرفتین دو شب دیگه هم تمدید شده، البته اون دو شب به جای برج میلاد تو حوزه هنری برگزار می شه! ـ
این جمله ی آخر که گفتی خیلی خوب بود / انگار یه جورایی برای همه همین جوریه
سلام. بسیار زیبا بود. با اجازه لینکش کردم.
به طرز نگران كننده اي خوب مي نويسي. چيزي شده؟ ;)
mehrdad>> پس چی فکر کردی؟ شیش دنگ حواسم جمعه. توچطوری؟ چه می کنی؟
khod...>> اوهوم.. ممنون :)
s.sh >> اجازه اینجا کلا دست خودتون می باشد. :) زیبایی از خودتونه تازه
dreamer >> :)) نه بابا. خوب کجا بود؟ شماها عادت کردین به قلمم. زبونم رو خوب می فهمین
;) by the way, tizi haa ;):P
با این شکسته نفسی هات شرطو می بازی ها! رستوران فرانسویه گرونه ها! از ما گفتن
;) by the way, chakerim
سلام
مطلبتون رو توي گودر خوندم
فوق العاده زيبا احساستونو نوشتين و خيلي از نگاهتون به نوشتن وب و خونده شدن و ارتباطي كه آدم با خواننده ش داره لذت بردم
"با موس روی سقف خانه شان دست می کشم و لبخند می زنم."
موفق باشين
سلام
وای مرسی عزیزم. عاشقتم که
:*
ارسال یک نظر