ياد گرفته ايم
كه احساس هايمان را منيج كنيم.
كه يعني مي دانيم كه اين دل لامصب قرار نيست تا ابد گرفته بماند
مي دانيم كه بايد همان قدر اشك بريزيم كه لازم است.. كه حالمان را بهتر مي كند.. نه يك قطره بيشتر،نه يك قطره كمتر
ياد گرفته ايم كه دنيا پر از بازي هاي تازه است
ياد گرفته ايم كه فردا روز ديگري ست
ياد گرفته ايم
ياد گرفته ايم
.
كه احساس هايمان را منيج كنيم.
كه يعني مي دانيم كه اين دل لامصب قرار نيست تا ابد گرفته بماند
مي دانيم كه بايد همان قدر اشك بريزيم كه لازم است.. كه حالمان را بهتر مي كند.. نه يك قطره بيشتر،نه يك قطره كمتر
ياد گرفته ايم كه دنيا پر از بازي هاي تازه است
ياد گرفته ايم كه فردا روز ديگري ست
ياد گرفته ايم
ياد گرفته ايم
.
۲ نظر:
ماهُ تهِ سلولِ بی رویا فرستادی
وقتی که بغض نیمه شب رو یاد من دادی
من از تو جا ميمانم دختر! سرم به خميازه كشيدن هاي خودم گرم است و خيال بافيهاي اول پاييز. به دويدن نسيم چهارم مهر روي گونهايم و دلواپسيهاي پنهان چو دل. سرم به رخوت خودم گرم است كه يكهو ميبينم چقدر جا ماندهام از تو... چقدر جا ماندهام از بودن-شيفتگيهايت
ارسال یک نظر