دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۰

روزمره 7

خیلی شرطی وار صبح بلند شدم با اولین سرویس آمدم دانشگاه. بعد می بینم صبح کلاس نداریم. ظهر کلاس داریم فقط. سرما خورده ام طبق معمول. تمام دیروز و دیشب را هی خواب و بیدار بودم. از این پودرهای سرما خوردگی ریختم توی آب خوردم. بعد خوابیدم. مثل جسد. آن وسط ها فقط برای خودم چلو گوشت درست کردم. خوشمزه. با دو نفر هم اسکایپ کردم. البته الان زیاد مطمئن نیستم که واقعن اسکایپ بود یا خواب دیدم. به هر حال. یک وقت هایی آرام چشم هام را باز می کردم. یک وقت هایی هول از خواب می پریدم. قلبم توی دهنم. آرام که چشم هام را باز می کردم دلم قل قل می کرد از دوست داشتن. فکر می کردم چه خوب آدم کسی را داشته باشد که با یادش بیدار شود. قل قل کنان. بعد دنبال گوشی م بودم که بنویسم برایش دلم قل قلش را می کند. گوشی م دور بود همیشه. ننوشتم. هول که از خواب می پریدم خیلی با مزه تر بودم می رفتم تندتند غذا می پختم. یا ظرف می شستم. انگار کوزت باشم و زن تناردیه را دیده باشم. مثل فرفره تمیز می کردم. سه بار جارو کشیدم فقط آن یک وجب اتاق را. آشغال ها را بردم پایین گذاشتم دم در. فین فین کنان. یک وضعی. بعد هربار که بیدار می شدم فکر می کردم که خیلی خوابیدم و تا صبح خوابم نمی برد. خوابم می برد. نمی فهمیدم کی خوابم می برد. نمی فهمیدم چقدر بیداری هام کش می آید. دو دقیقه یا دو ساعات. اما چلو گوشت در دو دقیقه نمی پزد. به این خوشمزگی.
.

هیچ نظری موجود نیست: