این یکشنبه می خوام از صبح تا شب بشینم تو اتاق بیست متری م، با در و پنجره ی بسته.. فقط فکر کنم.. به خودم. به زندگی م از اول تا اینجایی که حالا هست.. به راهی که واسه از اینجا به بعد انتخاب کردم.. اصلن بشینم تعجب کنم از اینکه راه انتخاب کردم.. به آدما و رابطه ها و بکش بکش ها دیگه نه.. به خودم فقط.. که فراموشِ خودم شدم..
.
۳ نظر:
شاید من بچهتر از این باشم که بتونم بهت این رو بگم، ولی اینچیزها فکر کردن برنمیداره، عمل کردن می طلبه... نقطهها رو الان نمیتونی به هم وصل کنی... خودت رو بین بقیه میتونی پیدا کنی و تو اتاقت، روز یکشنبه خودت رو بیشتر در خودت گم میکنی... این جزو معدود چیزهایی هست که میتونم بگم تجربه کردم....
من هی همین کارو کردم که آخرش به پوچی رسیدم:)
حالا خود دانی!
بهار: خیلی دوست داشتم کامنتتو.. آخه دقیقن دیشب از وسط یکی از همون معرکه ها برگشته بودم..
بچه چرا حالا؟ تجربه اصولن ربطی به سن نداره
طلایه: پوچی چی میگه؟
ارسال یک نظر