مامان؟ مامان آدمی بود که باید خیلی جدی و منطقی راجع به مشکلاتمان باهاش حرف می زدیم. آدمِ لوسِ بی جا کشیدن نبود. آدم گول خوردن نبود، بس که تهِ تهِ همه چیز را می دانست همیشه. یک شب که قبل از خواب کنار تختم نشسته بود گفتم: مامان! چی کار کنم که شب ها نترسم؟
گفت: مگه توی مهد کودک سوره حمد رو بهت یاد ندادن؟ بخونش تا آروم بخوابی.
آن شب بدون شک بهترین شب زندگی من بود. خواب یک فرشته صورتی پوشِ خوشبو می دیدم که تا صبح محو تماشای بالهای نقره ای قشنگش بودم و عصای درخشانی که یک ستاره سرش بود. وقتی بیدار شدم هوا روشن شده بود. خبری از اشباح سیاه شبانه نبود. خبری از سایه هیچ جادوگری روی دیوار اتاقم نبود. همه چیز آرام، روشن، شفاف..
شب های بعد سوره حمد را هی خواندم و خواندم.. اما دیگر هیچ وقت فرشته ای به خوابم نیامد. مامان می گفت نمی آید چون تو این بار سوره را فقط به خاطر آمدن فرشته می خوانی. چون به دنبال آرامش نیستی، به دنبال فرشته ای! من آن روز حرف مامان را هیچ نفهمیدم. اما طعم تلخِ خواستن و نداشتن را از همانجا چشیدم. فرشته هیچ شب دیگری به خوابم نیامد.
بعدترها، هر بار آمدنی را باور کردم، هر بار که روز و ساعت و دقیقه و لحظه شمردم برای دیدن کسی، داستان فرشته برایم تکرار شد. حالا دیگر مدت هاست که منتظر کسی نیستم. نمی خواهم که باشم. بس که تمام انتظارهای زندگیم پوچ بوده تا به حال.
این روزها؟ منتظر هیچ کس نیستم. منتظرِ یک اتفاقم فقط.
منتظرِ یک اتفاقِ خوب.
.
۴ نظر:
از سایه ها، اشباح، از این جادوگر ِ ولگرد؛
از بی تو بودن خسته ام، از زندگی دلسرد
تعبیر خوابی شو که این روزا نمی بینم،
مثل فرشته با دو بالِ نقره ای برگرد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهری این پست رو به لیست علاقه مندی های من اضافه کن، فوق العاده بود! بابا منتظر بودن که خوبه، کلی کیف داره p; کفران نعمت می کنیا، ببیــــــن DDDDDD:
فکر کنم اگه شبی قبل از خواب سوره حمد را بخوانم بعدش یکی از دو اتفاق زیر می افته:
یا سوسک سیاه پوش بالداری به خوابم میاد و زوزه می کشه که چرا شکم گنده با لهجه عربی فصیح نمی خونی ؟
یا اگر درست خونده باشم بین میت ها سر مالکیت فاتحه گیس و گیس کشی میشه!
move on>> خیلی خوب بود.. گیس و گیس کشی میت ها :))))
مهرداد>> ما چاکریم
چرا من به عمرم از این خواب های خوشگل ندیده ام آخه؟ چرا خواب های من عین واقعیت عریان وگزنده است؟؟
ارسال یک نظر