شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۹

تا تو دوباره باز آیی/من هم دوباره عاشق خواهم شد*

من به طرز وحشتناکی دیر عاشق می شوم. بیشتر رابطه های زندگی م شروع شدند و تمام شدند و من عاشق نشدم اصلا. نمی دانم. شاید چون عاشق نشدم تمام شدند. شاید چون زود تمام شدند عاشق نشدم.. من هیچ وقت نفهمیدم چه می شود که تمام می کنم. یا چه می شود که عاشق نمی شوم. یا هرچه.. خلاصه اینکه من دیر عاشق می شوم. دیر و به طرز احمقانه ای عمیق و تعهد آور. یعنی یک تعهدی که می چسبد بیخ خِرم را تا سالها بعد. فارغ از اینکه رابطه ای باشد یا نباشد. از اینکه بخواهم باز حتی طرف را ببینم یا نخواهم. احمقانه اش همین جاست. که نخواهی کسی را ببینی و هنوز در رگ و ریشه ات بهش متعهد باشی. گاهی گمان می کنم بارش تا ابد روی دوشم می ماند. روی رابطه های بعدی م سایه می اندازد. تا ابد؟ تا ابد که نه، تا جایی که باز دوباره عاشق بشوم. اسمش را اما دارم می گذارم تا ابد. یعنی همان قدر خودم را دور و دیر می بینم ازش.
نمی دانم. شاید هم در آستانه اش باشم همین حالا. آدم در آستانه عاشقیت است که بی تابش می شود. که خودش را دور و دیر می بیند ازش. شاید در آستانه اش باشم. اگر آستانه ای داشته باشد اصلا.. دارد؟

*سیدعلی صالحی-نامه ها
.

۸ نظر:

hedieh گفت...

و من به طرز وحشتناکی می فهمم شما رو !!!!!!!

ناشناس گفت...

پس تکلیف من که عاشقت شدم چی میشه؟

tahereh گفت...

بهتره بگی، من به آرامی عاشق میشوم، کسی که عاشقم شده باد آدم صبوری باشه، باید خیلی با حوصله به من نزدیک بشه، باید به من کاملا آزادانه فرصت بده که من هم عاشقش بشم اگه بتونم، نباید منو مورد هجوم عشق قرار بده، که عشق هر چند زیبا اگر شلاقی باشد زخمی میکند!

R A N A گفت...

اوهووووووووووووم

فروغ گفت...

چرا نیستی از پریروز تا حالا؟! نکنه باز کار پایان نامه ی کوفتیت یه جایی گره خورده؟ :o

R A N A گفت...

اوهوم راستش.. فروغ شنبه ساعت نه صبح دفاعم هستش. اگه اینورا بودی یه سر بزن ;)

فروغ گفت...

شنبه یعنی 2 مرداد رعنا؟!

R A N A گفت...

اوهوم