شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۹

می شکنم به اشاره ای

تو بلندترین درخت دنیایی
من قشنگ ترین پیچک روی زمین
من کم کم
من آرام آرام
من ذره ذره،
می پیچم به دورِ تنه زندگی ت و
رخنه می کنم میان روزهای تکراری ت
تا همه جا
تا همیشه
مست باشی از عطر من
ای عزیز دل
.
این را من به گمانم سال پیش نوشته بودم برای یک بی لاود فرند! حالا امروز به طرز عجیبی باز احساس پیچک بودگی دارم. احساس کم کم، آرام آرام، ذره ذره.. احساس رخنه کردگی. نه برای یک نفر ولی، نه در زندگی یک آدم. پیچکی هستم که تخمش پخش شده با باد! که یک جاهایی رفتم و پیچیدم که خودم هم نمی دانم کجاست. این جمله ها را باید بردارم بزنم به سردر وبلاگم امروز. برای تمام آدم های غریبه ای که حالا پیچیده ام در اوقات فراغت هرروزه شان.

این روزها خنگ تر و قاطی پاتی تر از آنم که بتوانم جواب بنویسم برای کامنت هایتان. خواستم اینجا بگویم که می خوانمتان، که خواندمتان و حتی اشک هم حقله شد توی چشم هام. خواستم بگویم که خوشحالم از بودنتان، از داشتن تان. همین را خواستم بگویم فقط.
.

۳ نظر:

S.SH. گفت...

ممنون که اجازه میدین از نوشته های زیباتون بخونم.
گل...

ناشناس گفت...

خوشمان آمد از این نوشته اتان که تحویلمان گرفتید
ولی
من کم کم
من آرام آرام
من ذره ذره
مست شده ام

محـمد گفت...

من نمی پذیرم. رعنای جواب کامنت نویس را بیشتر دوست دارم. بنویس لطفا با همون خنگ و قاطی پاتیت.