یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹

دفاع از پایان نامه

امروز یاد کلاس های دبستانمون افتادم. جلوی میز معلم وامی ستادیم. هی مثل آونگ جلو عقب میرفتیم و از حفظ تند تند متن کتابو تحویل می دادیم.
.

۴ نظر:

Ehsan گفت...

Good luck. I hope it goes well.
Keep up the good work. :-)

فروغ گفت...

خیلی ها چشم هاشون رو هم می بستن حتی! من نمی بستم! زل می زدم تو چشای خانم معلم و وِر وِر وِر چیزایی رو که حفظ کرده بودم می گفتم. جیش هم داشتم گاهی.
خانم کارشناس ارشد مملکت چطوره؟

R A N A گفت...

:)
ممنون
من هم نمی بستم دوستهامو نیگا میکردم

عروسک کوکی گفت...

رعنا من انقدر که هی فرت و فرت عروسی دعوت بودم اون روزها نتونستم بیام بس که هی همه ی صبح ها خواب بودم از خستگی عروسی هایی که می رفتم!!دکتراتو که خواستی دفاع کنی من خودم نفر اولم!