این توانایی را دارم در زندگی که با مردم قهر کنم بی که بفهمند. یعنی در یک نقطه از زندگی به این نتیجه می رسم که باید از همین لحظه با فلانی قهر کنم. شاید دلایل کافی برای قهر کردن نداشته باشم، اما تجربه ثابت کرده که به دنبال دلیل گشتن اثرات مخرب زیادی دارد. فرآیند آشتی بعدش را پیچیده تر می کند. من هم به هیچ وجه علاقه ندارم دوستانم را برای همیشه از دست بدهم. بنابراین باید همیشه چهارتا نکته به نفع طرف باقی گذاشته باشم که بعد بتوانیم آشتی کنیم. خب راستش همیشه هم همه چیز طبق برنامه من پیش نمی رود. خیلی اوقات اصلن طرف نمی فهمد که من قهر کرده ام. خب آدم که هرروز تمام دوستانش را نمی بیند. اغلب قهرهایم هم اینطوری اتفاق می افتد که یک روز تنها در خانه نشسته ام و دلم برای یک دوستی تنگ می شود و احتمالن نمی توانم پیدایش کنم یا یاد یک رفتاری ش می افتم که انداخته بودم پشت گوشم یا نمی دانم چه.. از اینجا به بعد نمی فهمم چه اتفاقی می افتد. اما توی دل خودم با او قهر می کنم. بعد اگر مثل روال قبل، پیش نیاید که هم را ببینیم، مثلن می شود سه ماه که من با تمام وجود با یک نفر قهرم و او روحش هم خبردار نیست. خیلی وقت ها شده که با مرور زمان خودم از خر شیطان پایین آمده و طرف اصلن نفهمیده که من چه همه باهاش قهر بودم. اگر هم را ببینیم جور جالبتری می شود. من مثل دیوار با وی برخورد کرده و از کنارش رد می شوم و حرف هاش را نشنیده می گیرم و خیلی دلم می خواست می توانستم اخم هم بکنم اما احتمالن پیشانی بوتاکسی م اجازه این کار را نمی دهد. خب قهر کردن بدون اخم کار زیاد راحتی نیست. معمولن لحظات سختی در پیش دارم تا به طرف بفهمانم که این حرکاتم یعنی با تو قهرم. اصولن طرف هرهر بنای خنده را میگذارد. از آنجایی که قهر مال دوستی های جدی نیست و اینجانب در دوستی های غیرجدی اصولن موجود چرت و پرت گو و مفرحی هستم همه دوستانم این رفتار را می گذارند پای خل و چل بازی. بعد از اینکه کمی خندیدند و دیدند جواب نداد شروع می کنند ادای خودم را درآوردن. خصوصن اگر در یک مهمانی همدیگر را دیده باشیم. بعد کم کم بازی به بقیه مهمان ها هم سرایت می کند. یک مرتبه می بینی بیست نفر آدم دارند مثل الاغ به هم بی محلی می کنند.و از من هم یک عالمه عکس می ماند با دهان غنچه کرده و پشت صاف و اشک هایی که توی چشم هام حلقه شده. بعله. درست حدس زدید. من از آن دست دخترهایی هستم که به راحتی جریحه دار می شوند.قهر کردن برای من یک بازی نیست. بلکه نمود بیرونی یک نیاز درونی ست. تمام روان شناسان می گویند که آدم باید جریحه دار شدنش را به بقیه نشان بدهد. من راهی به جز این بلد نیستم. البته این طور هم نیست که هیج وقت هیچ کس نفهمد که من قهر کرده ام. در واقع این مرحله ایست که اکثر دوستانم با موفقیت پشت سرمی گذارند. مرحله بعدی مشکل تر است. اینکه چرا قهر می کنم.به نظر من کم اهمیت ترین بخش مسئله همینجاست. ما آدم ها اصلون آنقدر به اطرافیانمان بی توجه هستیم که روزی هزارتاشان بخواهند باهامان قهر کنند. من خودم به شخصه. خیلی جاها به خیلی ها حق می دهم که ازم دلخور باشند. حرف زدن جدی راجع به مشکلات هم به نظرم فقط مخصوص به زن و شوهرهای بدبخت است. تاکید می کنم که زن و شوهرهای خوشبخت هم نمی نشینند درباره دلخوری های کوچک بطور جدی با هم حرف بزنند. قهرهای کوچک برای دلخوری های کوچک است و چرا و چگونه اش مهم نیست. مهم آشتی کردن است.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر