شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۰

فضولی؟

نمی دانم چرا این همه توجهم به روابط بین آدم ها جلب می شود. حالت چهره خانم و آقایی که ظاهرن تصادفن هر دو دیر سرکار رسیدند. گیرم با یک ربع فاصله. تصادفن خانم همان روز کمردرد دارد و آقا ساکت و کم حرف فقط توی صندلی ش فرو رفته. گیرم خانم طبقه پایین باشد و آقا طبقه بالا. گیرم هیچ سنخیتی هم نداشته باشند و به عقل جن هم نرسد. به عقل من می رسد اما. توجهم جلب می شود و نمی توانم مهارش کنم. می فهمم. هر جور رابطه ای را در اطرافم بو می کشم. در همان نطفه هم حتی. خداییش در این یک زمینه خاص دهانم هم قرص قرص است. فقط یک جاهایی ممکن است تیکه سنگینی به خود آدمه بیاندازم. این هم دست خودم نیست ها. یعنی یکهو می بینم ای وای! این چه بود گفتم.. بعد رنگ طرف که زرد می شود و مثل سیریش آویزان که می شود، حدسیاتم به یقین تبدیل شده و از قابلیت خودم هی شگفت زده می شوم. در عین حال که می دانم هم که خیلی بی شعورم. یعنی ته دلم می گویم هاها، اما سر دلم می گویم دختر تو فضولی مگه؟!
.

۱ نظر:

hossein mohammadloo گفت...

فهمیدن رابطه ی بین آدم ها خیلی هیجانیه
ولی اون قسمت بی شعورشو درک نمیکنم