یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۰

امروز باران بارید

همیشه همین است. باران که می بارد آدم دیوانه می شود. می دانی؟ انگار یک چیزی در آدم بیدار شود، نمی دانم این چه سری ست.. اما باران که می بارد، دلم تنگ می شود.. دلتنگی که می دانی چطور است؟ از همان ها که نمی فهمی برای چی، برای کی.. نمی دانم.. شاید مادرم بیست و شش سال پیش در روزهای دلگیر بارانی، با شکم برآمده اش، ساعت ها به آسمان خیره می شده، همین طور که همیشه من. شاید برای همین باشد که عشق به باران این گونه در من تنیده شده.. آدم خودش که نمی فهمد.. زمین سالهای سال است که دور خورشید می گردد و باران سالهای سال است که ریز و کج و بی وقفه می بارد و.. من سال های سال است انگار که عاشق بهارم و دلتنگ تو..
.

۱ نظر:

solo گفت...

سالهاي سال است انگار
كه عاشق بهارم و دلتنگ تو
(خيلي خوبه ، زياد...)