سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

چند دقیقه ویزا داشتم فکر می کنید؟ کلن روی هم شد شانزده دقیقه. یعنی شانزده دقیقه بعد از اینکه پوشه مدارک را از سفارتخانه محترم تحویل گرفتم، گمش کردم. راستش را بخواهید به همه گفتم که ازم زدند. خب آدم آبرو دارد یک جاهایی. بماند که یک جاهای دیگری هم آدم آبرو ندارد و میگوید گم شد. مثل اینجا. البته قضیه به این راحتی ها هم که شما می خوانید نیست. یعنی گم کردن اتفاقی ست که زیاد برای من تکرار می شود اما این باعث نشده که حساسیتم را نسبت به عمق فاجعه از دست بدهم. گم کردن ویزایی که ناگزیر با گم کردن پاسپورت هم همراه است دست کمی از فاجعه ندارد. البته این فقط حرف من نیست. تمام آدم هایی که اطرافم جمع شده بودند و هق هق گریه ام را تماشا می کردند این حقیقت را تصدیق کردند.
.
بعد نوشت:
توضیح اینکه پوشه مدارک من روی یک طاقچه گوشه خیابان جا ماند. یک آقایی آمد و پاکتم را دزدید. من برگشتم و پاکتم نبود. من گریه کردم. مردم دور من جمع شدند. الم شنگه ای به پا شد. رئیس بانکِ آنجا با معاونش آمد. معاونش به من گفت اشک هات را پاک کن دختر گلم. رئیس گفت بیا ما اینجا دوربین مخفی داریم. رئیس بانک فیلم دوربین مخفی های بسیار امنیتی را برای پوشه گم شده ی من زیر و رو کرد. من تا به حال خودم را از این همه بالا ندیده بودم. آدم ها از بالا خیلی دورترند. و به تبع دلرباتر. نفرِ بعد از من آقای دزد بود. پاکت کوچک زردم را چپاند در کیف بزرگ سیاه زشتش. آقای دزد یک آقای جوان بلند قد ریشو بود که هنگام ارتکاب جرم هی هم مرا نگاه می کرد. بله. ماجرا درست در چند قدمی من اتفاق افتاد. بانک که تعطیل شد من و علاقه مندان به ماجرا در کرکره فروشی کنار بانک مستقر شدیم. من از وقتی رفته بودیم سربخت دوربین ها گریه از یادم رفته بود. اما مردم هنوز به من آب و صندلی تعارف می کردند. تصمیمم برآن شد که المشنگه را تمام کنم. کارت بابا را گذاشتم در مغازه. رفتم به سمت پلیس +10. طبعن بسته بود. بابا زنگ زد که یک آقایی زنگ زد که یک آقایی با مدارک شما آمده مغازه اش. در این قسمت من خوشحال شدم. به مغازه کرکره فروشی بازگشتم. گفتند که آقاهه با پوشه آمده و با پوشه رفته. که اصرار داشته که خودش باید پوشه را به دست صاحبش برساند. نشانی های آقاهه را پرسیدم. خودِ آقای دزد بود که درخواب هم نمی دید ما همه بشناسیمش. زنگ زد به مغازه کرکره فروشی. می خواست فقط با من صحبت کند. من خودم را زدم به نشناختن. یعنی مثلن آقای دزد مدارک مرا پیدا کرده و من باید مژدگانی بسیاار تقدیمشان کنم. آدرس خانه را دادم و گفتم که منتظرش هستم. آقای دزد زودتر از من به خانه رسیده بود. چون موتور داشت و من البته موتورش را هم در فیلم دیده بودم. مامانِ از همه جا بی خبر در را به روی دزد گشوده بود. برای مامان آقای جوان بلندقد ریشو تنها یک پیک موتوری بوده که بسته ای بی نام و نشان برایش آورده و در ازایش هفده هزار تومان ،هزینه پیک طلب کرده بود. مامان پایش را در یک کفش کرده که چه خبر است؟! هفده تومان؟ مگر از کجا آوردی؟ درنهایت آقای دزد همان هفده هزار تومان را هم با التماس از مامان گرفته. شک دارم این مبلغ پول بنزین عملیات دزدی را هم جوابگو بوده باشد. در حقیقت دزد آمد که مارا بزند، اما ما او را زدیم. دراینجا خاطره من تمام شد.
.

۱۶ نظر:

عروسک کوکی گفت...

ویزای کجا رعنا؟!چرا گم کردی؟!داری کجا می ری؟!یعنی چی که بعد از 16 دقیقه گم شد؟!!!چه جوری می شه آخه؟!!!!

Ehsan گفت...

):
ایضاً سوالهای بالا، بغیر از اول و سوم!
چه بد! )):

R A N A گفت...

حالا در یک فرصت مناسب میام بقیه ماجرا رو می نویسم.. خیلی پیچ تو پیچی دزد و پلیسی ه..
سارا جونی فرانسه.

AteFe گفت...

رعنا چی شد؟ چرا آخه؟ خوبی؟؟؟

AteFe گفت...

می دونی چقدر خوشحال خواهم شد که بیای بگی شوخی کردی!!

R A N A گفت...

ببخشید بچه ها! فک کنم باید می گفتم که آخرش پیدا شد! فک نمی کردم این همه اس ام اس و ایمیل و کامنتِ نگران بیاد P:
عاطفه جاش گذاشتم روی یه سکویی، راهمو کشیدم رفتم. بعد که برگشتم نبود.. بعد دیگه حالا بقیه ماجرا رو حضوری واسه ت تعریف می کنم :دی ولی در نهایت بعد از چند ساعت تلاش و دزد و پلیس بازی پیدا شد

hossein mohammadloo گفت...

خدا رو شکر ختم به خیر شد

farzad گفت...

.............?

عروسک کوکی گفت...

فرانسهههههههههههههه؟خیلی دورههههههههههههه:دی ولی میام!بذار یه کم پولدار شم می خوام اونورا بیام حتما!کدوم شهر؟کدوم دانشگاه؟دکتری یا مستر؟
رفتی اونجا از این حواس پرتیا نکنی مملکت غریب!:)))

انسان سکولار گفت...

لجم گرفت حسابی

اخر ادم اینهمه حواس پرت

نوبره والا

شرط میبندم بهمنی هستی

AteFe گفت...

وای رعنا چقد خوشحالم
ببینمتا، ندیده نری یه وقت.

نیـــما گفت...

بسیار خرسندم که پیدا شد !
نوع روایت شماآدم رو توی پستی بلندی ماجرا، بالا پایین می‌کرد !

R A N A گفت...

بهمنی نیستم! نگران نباش. هر فحشی که می خواستی بدی و روت نشد، خواهرم همون لحظه ی گم شدن مدارک پای تلفن نثارم کرد
سارا: واسه مستر 2 پاریس.

Unknown گفت...

so cool

hossein mohammadloo گفت...

کی گفته بهمنی ها حواس پرتن ؟؟؟؟ عجبااا

انسان سکولار گفت...

بهمنی‌ها بی نظیرند آخر انسانیت

(آخ چقدر دلم لک زده برای یک قطره انسانیت)

ولی دخترهاشون توی یک عالم دیگن (مثل بعضی از پسراشون مثلا من) از این کارها از دختر بهمنی بیشتر برمیاد

البته بگم نباید فراموش کرد که پاس رعنای نازنین رو یک کیف زن حرفه‌ای زده پیش میاد

آره بهمنی طلاست و دختر بهمنی یک چیز خاصه

من کلا و بر حسب تصادف این پست رعنا رو خوندم و اون پست دختری با مانتو سفیدش رو

رعنا رو خیلی نازنین یافتم ولی بهمنی نیست

اگر اون دختر با مانتو سفید بهمنی باشه اصلا تعجب نمی‌کنم

فقط بهمنی‌ها تا این حد خونگرم هستند