یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۸

من دنیای خودم را دارم

دنیای من یک دفتر کوچک دارد. کلمه دارد. رنگ دارد. عکس دارد. دنیای من صبح زود بیدار شدن دارد. ورزش دارد. پیاده روی تند توی سرما دارد. گاهی شیرجه توی استخر دارد. سنگ های رنگی میان موهام دارد. دنیای من چای سبز دارد. نان جو دارد. بادام دارد. آب کرفس دارد. سوپ داغ در خانه هنرمندان دارد. کافه نشینی دارد. ترازو دارد کلی زیاد. سکوت دارد یک عالمه. دنیای من بغل دارد گاهی. طعم شاهتوت دارد. لاک دارد. ماگ قرمز دارد. مداد سیاه توی چشم دارد. گودر دارد. دلتنگی دارد کمی. بیشتر اما خوشحالی دارد. رقص دارد. یک مادربزرگ مهربان دارد. دوتا استاد دارد: یکی بی سواد، یکی بداخلاق. دنیای من دوست زیاد دارد اما تنهایی بیشتر دارد. دنیای من تاریخ سازی هم دارد. پس یعنی غصه اضافی دارد. بغض زیاد دارد. همدردی دارد. هم یاری دارد. یک غم هفت ماهه همیشگی دارد. دنیای من خدا دارد. هرشب حافظ دارد. تازه یک کتابخانه بزرگ هم دارد. کلی کتاب نخوانده دارد. دنیای من موهای شانه نزده دارد. یکهو خانه تکانی دارد. آشپزی خیلی کم دارد. هی هر هفته واکسن دارد. آدامس اوربیت دارد. عطسه هاي پشت سرهم دارد. انگشتر دارد. گردن بند بدل دارد. کفش زیاد دارد. دنیای من شمال دارد، اوه! دوچرخه سواری کنار ساحل دارد. همه اش چند ماه تا بیست و پنج سالگی دارد.
دنیای من حالا چیزی کم ندارد
.


هیچ نظری موجود نیست: