پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۱

دردی که هیچ وقت درمان نکردیم

مرد سالاری از آن مفاهیمی ست که ما درک درستی ازش نداریم. مایی که در جوامع مرد سالار بزرگ شده ایم. به ما بگویند مرد سالاری میگوییم بعله همان چند-همسری، حق نگهداری فرزند، حق طلاق، ارثیه، اجازه نامه کتبی برای خروج از کشور و چه و چه و چه. برای ما مرد سالاری یعنی اینها. و خب با این تعریف اگر کمی خوش شانس باشیم همسر یا دوست پسر هیچ کداممان مرد سالار نبوده و نیستند. فقط یک سری عقب افتاده که دست برقضا بر کشور حکومت میکنند مرد سالارند. این می شود که ما از وطن که خارج می شویم تا مدتی داد سخن داده از پسرهای ایرانی تعریف می کنیم که اصلن مرد سالار نیستند و خیلی به آدم احترام میگذارند و بابا اصلن ایران جامعه مرد سالاری نیست، فقط قوانینش اینطوری نوشته شده و این هم از بد روزگار است. بعدتر که هی میگذرد و هی چشم و گوشمان بازتر می شود و هی آدم و رابطه دورو اطرافمان میبینیم و هی بهمان ابراز عشق می شود و هی ابراز عشق می کنیم، تازه میبینیم که چقدر نقش ها در رابطه ها جور دیگری هم میتوانند باشند و چقدر این جور دیگر به مذاق دختر شکننده ی احساساتی که ما باشیم خوشتر است. بعد تازه دوزاری مان می افتد که آهان جامعه ی مردسالار که میگویند ماییم پس. که همه دوست پسرهایمان چه مردسالار بودند اتفاقن. که ما خودمان اصلن چه مردسالاریم. غم انگیزش این است که چون جور دیگرش را تجربه نکرده ایم فکر میکنیم خیلی خوبیم و این سختی ها که در رابطه و زندگی میکشیم طبیعی ست و ربطی به فرهنگمان ندارد. طبیعی نیست خانم، آقا. زن بودن در جوامع مرد سالار سخت است. یا سخت تر است. هنوز دارد در ایران هرروز و هرشب.. نمیخواهم بگویم به زنها ظلم میشود. چون ظلم ازآن کلمه هایی ست که به گند کشیده شده. اما با زنها نرم نیستیم. حتی در خانواده های مدرن غیرسنتی. حتی با زن های خوشبخت. خوشبختی حتی خیلی کمتر برایمان به نهایتش می رسد. نهایتی که در تصورمان نیست. که انتظارش را نداریم. چرا که مرد و زن همه با هم مرد سالاریم. مفهوم "نمک زندگی" را میزنیم تنگ داشته هامان تا خوشبخت باشیم. نمک زندگی. که درایران برای زنها خیلی شورتر است. نمیخواهم مرثیه سرایی کنم. تعمیم هم نمیدهم به همه ی زن ها و مردهای کشورم. فقط می توانم بگویم تا جایی که عمر بیست و هفت ساله من قد میدهد خلافش را ندیده ام. شاید کور بوده ام. شاید با جامعه آماری درستی از آدمها معاشرت نداشته ام. درهرصورت ندیده ام. و تا چندی پیش هم گمان میکردم همین است. زندگی همین است. عشق همین است. خوشبختی همین است. بماند که هیچ وقت نتوانستم به یکی ازین خوشبختی ها تن بدهم. و خیلی رام و سربه راه قبول کرده بودم که من زیادی خودخواهم. من آدمِ رابطه نیستم. مسئولیت نشدن ها بردوش من بوده همیشه. 
اصلن همه چیز ازهمین مسئولیت لعنتی شروع میشود. تفاوت در همین است. این تفاوت لعنتی که در کلمه نشاندنش هم مشکل است. بس که استدلالی نیست. حرف از حق طلاق و نگهداری بچه و حقوق برابر نیست. یک سری اتفاق های ریز است که وقتی کنار هم مینشینند معنی می دهند. مثل یک شهود است. گوشه های تیزو بررنده و جراحت بار مردهای ایرانی را با سمباده بتراشی تفاوت ازبین می رود. نمیدانم. انگار یک جور خست در رفتارشان باشد. یک جور خودداری. میخواهندت و نمیخواهند هم. هی با دست پس می زنند با پا پیش میکشند. هستند. میخواهندتان هم. شاید یک عمر هم وفادار باشند. اما یک عمر این خودداری و این خست در بودن را یدک می کشند. یک عمر نمیگذارند به اوج برسی. رفتارشان مثل کسی ست که ترسیده باشد. انگار یک بار مسئولیت آن وسط باشد که میخواهند ازش فرار کنند. شاید چون قانون هی مسئولیت گذاشته روی دوششان. نمیدانم. اما یک مسئولیتی بالای سرشان میبینند که ازش می ترسند. از چیزی که نیست آنقدر میترسند که هست می شود. باورش می کنند. مثل این پانتومیم هایی که آدمه پشت دیوار شیشه ای فرضی گیر میافتد. این مسئولیته همین است. یک دیوار فرضی میشود جلوی بودنشان. نمیتوانند ازش بگذرند. نمیتوانیم ازش بگذریم. در تک تک لحظه های رابطه، از زنگ و اس ام اس های دوران جنینی گرفته، تا بوس و بغل های دوران جوانی، تا ادبیات و نوازششان در تخت، در همه و همه و همه ش مراقبند. یک جور خودشان را بَری میکنند. انگار هر حرف و عملشان در جایی مکتوب می شود و در دادگاه برعلیه شان استفاده می شود. دادگاهی که می خواهد این مسئولیت را بکوبد روی شانه شان. بعد این خودداری در بودن، این آغوشی که هرچند برای کس دیگری نیست اما هیچ وقت نمیگذارند باور کنی برای تو بازست، این فاصله ی کوچک لعنتی که همیشه همانجا می ماند، برای ننری مثل من یعنی پس زده شدن. من از پس زده شدن بیزارم. زنها را اگر پس بزنی عشق شان را کشتی. دست کم خوشبختی شان را خدشه دار کردی. 
.

۲۰ نظر:

یلدا گفت...

چقدر خوب بود این پستت . بارها به این فکر کردم که هر چقدر بخوایم این جامعه رو تحلیل کنیم باز درش ناتوانیم. یعنی نمی تونیم به طور کامل تحت بررسی قرارش بدیم چون خودمون توشیم. باید ازش دور شیم تا خیلی چیزا رو بفهمیم. خیلی چیزارو ببینیم.

s3m گفت...

خیلی دوس‌‌ش داشتم رعنا!

یاد یه پست قدیمی‌ت افتادم، درباره پسرای ترشیده و اتاق دانشجویان دکتری

یاد این که بلد نیستیم حرف بزنیم و با هم باشیم
بلد نیستیم معولی باشیم

دانیال گفت...

سلام

اولا خودت مرد سالاری! :)

دوما من از چند تا خارجی (حتی غیر استرالیایی) شنیدم که استرالیایی ها ترجیح می دن با غیر استرالیایی زندگی کنن به این دلیل که دیگه دخترهای استرالیایی زن نیستن، نمی دونم شاید من هم از همین فرهنگ به قول تو مرد سالاری اومدم که خیلی با گفته این جماعت دلزده از فرهنگ غیر مرد سالاری حال کردم ولی قطعا یقین دارم که تو زندگی مشترک زن و مرد نقش های جداگانه ای دارن که با ایفای اون زندگی جلوه دلنشینی پیدا می کنه
ثالثا متاسفانه من دو روز پیش یک زوج فرانسوی رو در جایی ملاقات کردم و کلی حرف زدیم و از اون جا که داشت دنبال کار می گشت قرار شد من کمکش کنم و در آخر صحبتهایمان پرسید که از کجا آمدم و وقتی فهمید چنان اوه و آهی کرد و حالش متغیر شد که من تازه فهمیدم چرا می گی تو فرانسه همه جا مجبوری از ایران دفاع کنی! برای من که بیشتر از شش ماهه اینجام و کار می کنم و ناخودآگاه تمام دوستهای اینجام غیر ایرانی هستند و از کشورهای مختلف اولین برخورد توهین آمیزی بود که از یک خارجی اونم یه مهاجر مثل من می دیدم...

پی نوشت: قطعا لازم نیست بگم که من البته با فرهنگ نرینه ایران مخالفم و اینها رو گفتم که چون احساس کردم روی سخنت به آدمهایی از نوع خودمون است و می خواستم بگم که من در هر صورت مخالف این نوع فرهنگ هستم و فکر می کنم یک جای کار خواهد لنگید

R A N A گفت...

دانیال:
:)) جمله اولت رو قبول دارم. گفتم که همه مون مردسالاریم.
اینکه زنهای غربی (غرب کدوم طرفه الان؟!) ممکنه دیگه زن نباشند (در فرانسه که صادق نیست چون خیلی فمینن! هستند خانومها اینجا. مثل ایران همه آرایش و پاشنه و جیگر بلا) ربطی به اون نوع مرد-سالاری که من میگم نداره. من از عادتهای رفتاری حرف میزنم. یه جور احترام به احساس زنها در مرد-هایی از کشورهای غیرمسلمان میبینم که متفاوتشون میکنه.
ازین تفاوته دارم حرف میزنم. شاید هنوز زوده البته حرف بزنم باید بیشتر مشاهده کنم.
تو هم بیشتر مشاهده کن. شاید چندسال دیگه نظرت عوض بشه

دانیال گفت...

ممکنه من حرفهای تو رو نفهمم چون اولا زن نیستم و ثانیا با مردهای کشورهای غیر مسلمان از دیدگاه زنانه نگاه نکردم ولی منظور من هم از زن بودن اون نبود که آرایش و اینها ندارن بلکه اشتیاق به رفتارهای مردانه است یعنی به عنوان یه مثال اینجا هستن مردهایی که خونه دارن و زنهاشون بیرون کار می کنن!
ولی منظور من دقیقا نگاه نه تنها احترام آمیز بلکه ستایش آمیزی است که باید به احساس زنها در زندگی مشترک بشه، من بحثم سر جایگاه اجتماعی زن نیست (که قطعا معتقدم باید با مردان مساوی باشه) و صحبتم با تفاوت جایگاه زن و مرد در زندگی مشترکه (به عنوان مثال ظریفتر و برای اینکه عمق موضوع مشخص بشه:این زنه که می تونه ظریفتر و احساسی تر با وقایع برخورد کنه، بگه نارحتم خسته ام نمی کشم و ... ولی مرد باید تحمل کنه و فقط تو خلوت بشکنه، یه جایی خوندم مثله خودکار :)، و اونه که به نسل بعدی انسان بودن رو یاد می ده)
بازم گفتم که من چون زن نیستم نمی تونم سر نحوه برخودهای متفاوت صحبت کنم ولی چون مردم می تونم نظر خودم رو در مورد تفاوت مردسالاری و قائل شدن نقش های متفاوت برای زن و مرد در زندگی زناشویی بدم

R A N A گفت...

دانیال:
بیا چت کنیم خب. چه کاریه کامنت بازی. پس این فیس بوک به چه دردی باید بخورده در زندگی؟ ;)
در ایران میشناسم مردهای خانه داری که زنهاشون کار میکنند و همچنان مرد-سالار هستند. میخوام بگم اینا ربطی به هم نداره. جامعه ی ما ازون لحاظ هم متفاوته که قبول دارم. اما اونی نیست که اینجا گفتم

R A N A گفت...

یا بذار همینجا بگیم دوستان هم استفاده کنن.
ببین دقیقن زن و مرد توانایی هاشون و نیازهاشون فرق داره. در ایران، ویژگی های زنانه کلن مفهومش با ضعف همراه شده. زنی که بخواد قوی باشه سعی میکنه احساساتی نباشه مثلن. درایران وقتی میگی زن قوی، واقعن زن قوی تو ذهن آدما نمیاد. زن مردانه در ذهن آدما میاد.
رویکردی که در جوامع دیگه مردها دارند، ازین ویژگی های زنانه استفاده می کنند، یعنی نیازهای زنانه رو بدون بولد کردن براورده میکنند، تا زن کنارشون احساس خوبی داشته باشه. یعنی به این تفاوت ها توجه میشه، دیده میشه و براورده میشه.
در ایران بولد میشه. اصن یک دیدگاه کیوت! یا ناز بودن به این نیازها میدیم درایران. آخی نازی من این کارو میکنم. گفتنش سخته دانیال. فک کنم بیشتر ازین نمیتونم بهش نزدیک شم

فاطمه گفت...

دانیال منظورت چیه از این جمله:
این زنه که می تونه ظریفتر و احساسی تر با وقایع برخورد کنه، بگه نارحتم خسته ام نمی کشم و ... ولی مرد باید تحمل کنه
:))))

دانیال گفت...

نگاه کن اول من یه موضوع رو دوباره شفاف کنم و اون اینه که منظور من از در ایران عموم جامعه نیستن و تنها روی سخنم با اون قسمتی است که می گی حتی دور و بر خودت هم همینطوره یعنی حتی جامعه اقلیتی که به زن به عنوان شریک تمام عیار زندگی نگاه می کنن! خب در این قسمت من نمی دونم زنهای ایرانی چرا وقتی می خوان قوی بشن احساسات را رها می کنن که کاملا غلطه، اتفاقا نه تنها احساسات مقابل توان و قدرت نمی ایسته که بلکه مکمل همند و البته قطعا مثالهای قشنگی رو می تونی تو ذهنت از آدمهای قوی با احساسات رقیق تصور کنی که پیش پا افتاده ترینش می شه داش آکل.
منظور من دقیقا همین بود که ظرافت و لطافت زن نکته قشنگه ماجراست و اینکه زن باید لطیف بمونه تا زندگی زناشویی سرشار بشه از لطافت و طراوت و این به نظر من اصلا منافاتی نداره با توانایی های اجتماعی و حتی جسمی زن! روح مهمه و روحیه :)
من حرفم دقیقا نه تنها همینه که تو می گی زنها و مردها توانایی ها و نیازهاشون فرق می کنه و بلکه می گم باید فرقدار بمونه
حالا اگه تو ایران ملت به دلیل عدم شناخت مناسب از جنس مقابل و هزار دلیل احمقانه دیگه با همدیگه درست برخورد نمی کنن به معنای این نیست که در زندگی زناشویی و بعد از مدتی که این تفاوتهاشناخته شد زندگی بدون سالاری رو نداشته باشن که من تو ذهنم بسیار مثالهای متفاوتی از این نحوه زندگی زناشویی سراغ دارم

خدمت سرکار خانم فاطمه: منظورم بیان مثالی از جنیه های یک زن ایده آل و فرشته خصال بود

R A N A گفت...

دانیال:
من میفهمم شماها چی میگین و چطور میبینید. نمیدونم چرا هیشکی ولی نمیفهمه من چی میگم! باید روی توانایی های نوشتاری م بیشتر کار کنم

دانیال گفت...

جالبه که منم همین فکر رو می کنم که دقیقا می فهمم تو چی می گی و نمی تونم منظور خودم رو بگم

R A N A گفت...

هاهاها.. خب پس بیا به چت

دانیال گفت...

اگه می تونی بیا تو جی میل چت کنیم!
چون این موضوع برای من خیلی مهمه :)

ناشناس گفت...

I somehow understand what you say. I grew up in Canada, but have been very much in touch with Iranian culture. i had a four year relationship with an Iranian guy (who was a PhD student and had finished his undergrad in Sharif). He was quite good, but somehow (it's very difficult to put it in words) he was quite guarded, in showing emotions, in opening up about future, his plans, he had difficulty to admit for the first six months or so that I was his girlfriend. He wanted to go to another city and visit his friends by himself. Not sure these are peculiarities of one person, or just general. He wouldn't even give me his email passowrds (not that I wanted to nose around), but when you are so close you would inevitably have a lot of common things (e.g. ticket booking), anyway, I always thought maybe he had issues. Dunno. ...

لیلیت گفت...

هیچ وقت از این بازی های مردانه سر درنمیارم

Mehdi گفت...

رعنا فکر میکنم تو همون حرفای دانیال رو میزنی. یعنی بهتر بگم دانیال حرفای تو رو میزنه. فقط یه احساسی بهم میگه خیلی از دختر هایی که از ایران میان غرب، یه عینک بدبینی نسبت به پسرای ایرانی در کل دارن. نمیگم همه اینطوری هستن یا همه پسرای ایرانی خوبن. ولی برداشت "بی طرفانه" من! اینه که در مسیر اصلاح جامعه مرد سالار ایران، در کل پسرای مدرن ایرانی از دخترا جلوترن! یا بهتره اینطوری بگم که موضوع واسه مردای ایرانی خیلی طبیعی تر داره اصلاح میشه تا زن ها. در زن ها یک جور برخورد واکنشی میبینم تا اصلاح درونی.

R A N A گفت...

عینک بدبینی رو در مورد اکثر دخترا قبول دارم مهدی. اما خب من به عنوان نویسنده این پست اصلن اینطوری نبودم.
مهدی متاسفانه دختر-پسرهای ایرانی مردسالاری رو با شاخص های نادرستی تعریف کردند و سعی در اصلاحش دارند.
برخورد واکنشی هم، تا حد زیادی شاید طبیعی هست از طرف هر گروهی که بهش ظلم شده. بعبارت دیگه حقوق اولیه فردیش زیرپا گذاشته شده. پیچیده فکر نکن. همین قانون ساده ی حجاب اجباری یکی شه.

Mehdi گفت...

میدونی آخه مردسالاری (تو روابط شخصی، نه قوانین اجتماعی) به نظر من شاخصه معلومی نداره. تو هر مثالی بزنی من میتونم تو جامعه های غربی هم پیدا کنم یا یه مثال مشابه بزنم. برابری بیشتر یک درک عمیق درونی هست که آدم باور کنه طرف مقابل با اون برابر هست. با تمام اختلافات احساسی و عاطفی و ... یعنی خیلی جامع تر از یک سری معیاره. یه حس متقابل بین دو طرف که هر دو میدونن مساوی هستن با وجود نقش ها و روحیات متفاوت. خیلی از معیارهایی که به عنوان "مردسالاری" اسم برده میشه، در واقع اخلاقیات فردی آدم هاست.
درست میگی که دلیل این واکنشی بودن (حداقل یکیش)، اینه که حقوقشون سالها پایمال شده. ولی به هر حال خوب نیست.

R A N A گفت...

کلن البته بگم که من اینجا دارم دخترها و پسرهای ایرانی رو نقد میکنم. یعنی دخترها هم مرد سالار هستیم. و مهدی چیزی که من میبینم اتفاقن همینه که این باور درونی که میگی، بوجود نیومده اصلن. انگار یه خونه ای که در حال ریختنه، جای اینکه گچ های ور اومده رو بریزی دوباره سیمان بگیری، با یه قلمو رنگ تازه بزنی بگی خونه درست شد.
دختر و پسرم نداره. همه چشم ها را بسته ایم. نمیدونم چرا

ناشناس گفت...

سلام رعنا خانم
من از طریق یکی از دوستان به این صفحه رسیدم
این خانم که بهش علاقه داشتم و خب خوب میدونست چهار سال پیش اومد به محیط دلم و چون میدونستم اعتماد باید از یک نقطه شروع بشه با اعتماد خواهر و برادری گفتم این دلم برای شما، اشتباه کردم قبول دارم، فکر کردم صداقت داره.
دو سال پیش چون به حوزه دل آشنایی مسلطی نداشتم و این اولین قولم بود خواستم خیلی راحت برای بحث ازدواج جلو برم که با گارد ایشون مواجه شدم ایشون هم تماما به اندازه شما با این مباحث درگیر بودن در حالی که من تصورم اصلا در حوزه خواهری بود، وقتی گارد گرفت که البته توقع داشتم خواستم برای همیشه از زندگیش برم چون چیزی که در نهایت میدیدم این بود که یا باید با تک تک عناصر برتری جوییش مواجه بشم یا همون اول برم، من رفتم اون دوباره اومد! مجبور شدم ... جدیدا دارم با نصر درجه و رتبه طبقاتی ایشون مواجه میشم که من دانشجوی آزاد بودم و ایشون دانشجوی دو تا از تاپترین داشگاه های ایران و در آینده نزدیک هم به بهترین دانشگا دنیا میره.
این خانم تقریبا روابط کاملا راحتی با تمام پسرها داشت برعکس من که بدلیل شرایطم خارج از دنیای هم دختر و هم پسر بودم.
الان این خانم فکر میکنه من قراره سه تا داشته باشم! فقط میدونم از یک سطح صاف صیقلی بهش دادم هی توی یک نقطه کوبیدش که چی نمیدونم
آخر سر هم گفت من اهل موندن نیستم!
در حالی که من در جامعه خودم نمونه ندارم بخاطر اینکه سعی کردم خودم باشم و مطمئنم که زنی میخوام که خودش باشه و باشه
دوسش داشتم برام عزیز بود.
حتی به صورت واقعی نامزد کرده بود که چی نمی دونم شاید بخاطر تعهد یکسویه من احمق. خوشحالم که داره میره، خودش هم راحت میشه.