در تست شخصیتم نوشته که آدمِ ماندن نیستم. کاش میشد این را بنویسم سنجاق کنم به پیشانی م. که با من بدنبال لحظه خوب باشید نه رابطه خوب. آدمِ همه راه ها را با یک نفر رفتن نیستم. ولی آدمِ همه راه ها را رفتن هستم. همه راه ها را با یک نفر نمیشود رفت آخر. اصلن اگر دونفر قرار بود در همه سوراخ سنبه های زندگی هم کله کنند چرا دونفر شدند پس؟ به این سوال باید فکر کرد واقعن. خطای آفرینش که نبوده. انگار بخواهی خودت را بزور بچپانی زیر پوست یک آدم دیگر. ازآن بدتر اینکه حس کنی یک نفر میخواهد خودش را بزور بچپاند زیر پوست تو. در هر صورت تاریخ نشان داده که هیچ آدمی در زندگی من ماندگار نمیشود. در بهترین حالت مثل بومرنگ ند. که هرچند رفتن خوب میدانند، باز اما یک روز از یک جا پرت می شوند درست وسط زندگی م. حالا که خودمانیم، اما من اینقدر به همین بازی بودن و نبودن و پرت کردن و پرت شدن خوشم که نگو.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر