یک.
من ذاتن موجود بی توجهی هستم. یعنی مغزم بطور ناخداگاه تعداد مسائلی را که میشود بهشان بی توجه بود ماکسیمم میکند... بی توجه به آدرس، به اسم، قیافه، سلامتی، قیمت، آینده. اوه آینده. خیلی به سرتاپایم فشار می آید وقت هایی که مجبورم به آینده توجه کنم. متاسفانه هی هم که عمر میگذرد آدم مجبورتر میشود.
مثلن من در حالت عادی انسانی نیستم که به آمدن زمستان توجه کرده، خودم را در برابر سرماخوردگی واکسینه کنم. اما ازآنجایی که شرکتمان واکسن رایگان به کارمندان می زند امروز صبح گوشی تلفن را برداشتم و یک وقت واکسن گرفتم که کاش نمیگرفتم. از نیم ساعت بعدش حالم شروع به بد شدن کرد، تا حالا که نه شب است یک سره هی بدتر شدم. اول سرگیجه و ضعف شدید داشتم بعد شد استخوان درد. آخ همه جانم درد می کند. حالا تب هم بهش اضافه شده. ضمن اینکه دست چپم بالا نمی آید. واکسن را بالای بازویم زده اما کتفم درد میکند لامصب. حالا اخ و پیف و پوف نکنید که چه لوس و ننری ست دختره. خب ننرم. چکار کنم؟ ننری هم اگر واکسن دارد بدهید بزنم درمان شوم.
دو.
استانداردهای مسخره ای برای خودم دارم. تمیزی خانه مثلن. مادامی که کتابها در کتابخانه ام بطور منظمِ افقی عمودی روی هم سوارند، و ملافه ها و توالت از سفیدی می درخشند، صفت متناسب با خانه در لغت-نامه من "تمیز و مرتب" است.حالا گیرم تمام لباس هایم پخش میز و صندلی ها باشد. یا ظرف ها همینجور تلمبار توی ظرف شویی. این است که با اینکه همیشه خانه ام تمیز و مرتب است اما ترس از مهمان دارم. چون بیم آن میرود که به شلختگی و کثیفی متهم شوم. حال آنکه توالت خانه ام برق می زند و ملافه ها مثل برف دست نخورده کوه سفیدند.
.
۲ نظر:
سلام.
ننر نیستی. درد، درد است. ننر یا غیر ننر ندارد.
درمانش هم پروفن ۴۰۰ (ادویل یا ژلوفن) است. هر ۴ تا ۶ ساعت یک پروفن ۴۰۰ یا دو تا ۲۰۰ بخور. هم تبت خوب میشه و هم دردت.
تمیزی برای من هم همان توالت حمام برق زننده است، فقط به جای کتابخانه گزینه ی میز آرایش مرتب و جایگزین می کنم
ارسال یک نظر