شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۹

نيمه خالي ليوان خيلي خالي ست

احساس مي كنم يك نفر در يك گوشه دور دنيا دارد بهم خيانت مي كند. همان قدر آزرده خاطرم؛ همان قدر بيزار. همان قدر كينه دارم. نمي دانم اما كينه را كجاي دلم بگذارم بهتر است. باز اگر مردي بود كه بهم خيانت كرده بود،‌ بار كينه را هوار مي كردم سرش. لابد بعدش هم بلند بلند گريه مي كردم. هق هق، طوري كه شانه هايم مي لرزيد. شايد حتي مشت و لگد هم حواله اش مي كردم.
حالا اما هيچ كس نيست. در اين دنياي بي انتها كسي نيست كه نگرانش باشم و اين حقيقت دارد. نيمه پر ليوان اين است كه لااقل كسي بهم خيانت نمي كند. نيمه خاليش مي شود اينكه من اين معجون كينه و درد را بايد خودم به دوش بكشم. مي شود اينكه بارش سنگين است. كه من لوسم. كه بي حوصله و يللي تللي ام. كه خودم را حتي به زور مي كشم..
دارم از روز و ماه و سال حرف نمي زنم ها. دارم از لحظه حرف مي زنم. همان لحظه كه از خورشيدِ غروب، آسمان يكسره سرخ شد. من در همان لحظه ماندم. در همان لحظه مُردم.
.

۳ نظر:

مهرداد شهابی گفت...

از ستاره شدن چشم شما معلومه،
نون ِ تنهایی ِ من آخرش آجر می شه
ماه کامل شده و منتظر رویاشه
نیمه ی خالی دنیای منم پُر می شه :)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

خواهری اون طفلکی چه تقصیری داره آخه، ای بابا :)))) (الآن اون مشت و لگد و اینا حواله ی من می شه، نه؟ p: )

تازه اش هم، تو که می دونی دروغگو دشمن خداست؛ پس یعنی چی که "در این دنیای بی انتها کسی نیست که نگرانش باشم و این حقیقت دارد." یه مقدار در چیدمان واژه ها دقت کنید خواهش می کنم ((((; 

R A N A گفت...

نه خب منظورم از نگران بودن در اينجا نگرانِ خيانت كردن بودنه. يعني نگران اينكه كسي با كس ديگه اي باشه يا نباشه
كه مطمئنم نيستم!
وگرنه ما هميشه نگران خوبي و سلامتي و موفقيت دوست هامون هستيم اونور آب
;)

ُسبا گفت...

رعنا، میای منو تو با هم دوست بشیم؟!! آخه من هم خیلی احساس تنهایی می کنم... یه عالمه غم دارم...