چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹

زرافه گی می کنم این روزها. همان قدر کش آمده باشم انگار؛ همان قدر فاصله گرفتم از آدم ها. هیچ کس هم قد و قواره ام نیست دیگر. چشمم توی هیچ چشمی نمی افتد. اینجایی که من هستم، همه اش آسمان است. اینجایی که من هستم هیچ کس نیست.
یک زرافه تنها چکار می کند میان این همه آدم؟ زرافه
دارد آرام و صبور زندگی می کند برای خودش. آرام اش اما آرامِ خوبی نیست. یک آرامِ بی هیجان است صرفن. آرامی نیست که آرامش داشته باشد. آرامی ست که گنگ است. آرامی که خاموش است. آرامی که آبستنِ هیچ چیز نیست.
.

۳ نظر:

solo گفت...

اينقدر دست و پا نزن ، زرافه

فاطمه گفت...

آرام خاموش و آرام گنگ هم گاهی لازم است و بهتر از سر در گمی است.

آزاده گفت...

اينجا هر روز بيشتر مي شود تعداد زرافه ها. بعضي هايشان هنوز باور ندارند كه تا اين حد جدا شده اند و مدام گردن خم مي كنند و بعضي هاشان هم مثل تواند، آرام.