یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۱

نمیدانم کی ترکش آدم های قبلی زندگی م از روزمره ام جمع میشود. میدانم البته. هیچ وقت قرار نیست جمع شود. من یک مرضی دارم اصلن که رد آدمها را میگریم همه جا و تا همیشه با خودم می کشم..
از تو هم پاکت سیگارت مانده بود روی میزم و یک سری حرف روی دلم. کلمه ها را برایت نوشتم. سیگارت را هم تا نخ آخر کنار پنجره بزرگ اتاق کوچکم دود کردم که هر دو تلخ بود. مثل همیشه. رد تو همیشه تلخ بود و هست. 
.

۱ نظر:

جوبلانی گفت...

تو رو خدا اگه راه حلشو پیدا کردید، به منم بگید.
یه حرف، یه نگاه یهو پرت میشی 10 سال پیش، حالا بیا و جمعش کن ...