شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۱

اگر هالووین را در یکی از کلاب های پاریس جشن گرفتید و دختری تمام شب آن بالا ایستاده بود و با شدت و حرارت روی میز چوبی زیر لامپ قرمز ریتم گرفته بود یا طبل می زد یا نمیدانم چه، بدانید که با چهره ای از من مواجه شده اید. شاید خیلی هم لوس و بیمزه بنظر بیاید اما یکی از مفرح ترین شبهای زندگی م بود. بماند که حواسم نبودم دارم با دست خودم انگشت هایم را میشکنم وجنس میز طبعن از چوب است و این حرکات و ضربه ها برای انواع طبل و جاز طراحی شدند که قرار بوده از پوست لطیف حیوانات باشند. اما حالا که دوروز از آن شب میگذرد و انگشت هایم دیگر درد نمیکند میتوانم بگویم که خوش گذشت. کلن بخواهم بگویم هالووین خیلی به روحیه من سازگار است. با وجود اینکه دختران زیبای شاخ دار را بسیار تحسین کرده و بنظرم جذاب ترین دخترها، دخترهای شاخ دارند، اما برنامه م برای سال بعد دوتا بال  فرشته ای با پرهای سفید روی دوتا کتف هاست. خدایی ش بجز فرشته چه نقش دیگری به انسان ننری چون من می آید؟ هیچی. متاسفانه هیچ وقت در زندگی آنقدر که دلم میخواسته انسان هیجان انگیزی نبودم. و دلم برای معدود انسان هایی که هنوز اعتقاد دارند من هیجان انگیزی هستم بسیار می سوزد. اما متاسفانه کاری هم از دستم برایشان برنمی آید جز اینکه از همین جا اعلام کنم که من یک فرشته لوس با بالهای سفید تکراری بیشتر نیستم و مسئله مسئله ی لباسش نیست. چرا که هزار هزار لباس هیجان انگیز در مغازه ها هست. مسئله منم که از هیچ نقش و حرف حوصله سربری، حوصله ام سر نمی رود و طبق نتایج تست شخصیت یونگ بونگ نمیدانم چه، بنده اصلن موجود نادری نبوده و از گونه من میان انسان ها خصوصن خانم ها فراوان است. 
.

۱ نظر:

آنیما گفت...

یه نقطه ی خاص ولی داری.اونم همین صداقت با خودته