شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۰

هیچ بودنی تصادفی نیست؛ و هیچ نبودنی هم

گرمم این روزها.. هرچند که بیرون سردِ سرد.. می دانی؟ گاهی خودم را نمی نویسم اینجا دیگر. خودم را کم می کنم. انگار کلمه هایم دیگر سهم تو نیست.. تمام دوست داشتن ها را می نشانم در سه نقطه ی خالی بین کلمات.. محکم.. کوچک.. ماندگار.. مثل رد سرخابی لبم روی گیلاس شراب.. مثل پشت بلوری گوشواره هام.. مثل گره کمربند حریر بین چین های پیرهن گلدار.. مثل هرچیز زیبایی که می گذاری و می روی.
.

هیچ نظری موجود نیست: