چهارشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۰

می دانید؟ آدم همه اش دارد می دود. نه اینکه دویدنش همیشه بد باشد ها. مثلن آدم می دود که برود سفر. آدم می دود که برسد به مهمانی، به باشگاه، به خرید، به اسکایپ، به کلاس های بسیار زیاد. آدم نمی رسد خودش را در آینه نگاه کند حتی. نه اینکه آدم جلوی آینه نباشدها، بالاخره آدم مسواک می زند، آرایش می کند، ابرو برمی دارد و.. اما مستقیم می روی سراغ تارهای ابرو مثلن. فضایش فضای تک منظوره خری ست. آدم حتی وقت ندارد (گلاب به رویتان) بالا بیاورد. من اصولن آدمِ بالابیاری نبودم قبلتر. اینجا اما آدم ها زیاد بالا می آورند. من هم. هنوز اما مهارت پیدا نکرده ام. یعنی نمی دانم از وقتی دل و روده آدم می آید بالا، تا وقتی که از حلق بزند بیرون چقدر طول می کشد. بعد نمی توانم هم ریسک کنم. کل این مدت را باید بروم توی حمام مثل میخ بایستم. بعد آدم فراق بال هم ندارد که برود نیم ساعت آنجا سماق بمکد. آدم از سرویس جا می ماند و اگر هم جا بماند باید تا ایستگاه مترو بیست دقیقه پیاده برود و اوه! آدم نمی رسد. این است که آدم لباس هایش را بر می دارد می برد توی حمام و همان طور که دل و روده اش می آید بالا و پشیمان می شود و برمیگردد پایین، چهار تکه لباس می شورد. امروز البته کار من به لباس شستن نرسید. فقط روشویی و آینه و وان حمام را تمیز کردم. نمی دانم دل و روده زودتر آمد بالا یا من دیرتر رفتم توی حمام یا چه. لباس هایی هم که شب قبل حین عملیات (پیش از عملیات؟) شسته بودم حالا خشک شده اند و می توانم فردا سرافرازانه، جوراب شلوار سرخابی م را بپوشم باز.
.

۱ نظر:

talaye گفت...

وا
بالا چرا؟!
من خودم متخصص امر بالا آوردنم.:) می دونم دقیقا کی بر می گرده همه چی. همون لحظه می رم تو دستشویی و تموم:))))
سفر نساخته بهت لابد. با دست ِ‌نشسته شایدم غذا خوردی:) بهداشت و رعایت کن خواهر ‌ٍمن!