شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۴۰۲

از رنگ ها

 پلیور بافتنی را از سرم بیرون آوردم و روی تختش پرتاب کردم. سوتین مشکی راحت و آزادی تنم بود. از آنها که اغراق نمی کند، فشار نمی آورد، در عین حال نگهت هم می دارد. آنقدر در آن راحتم که گاهی تابستان ها بعنوان تاپ با شلوار جین یا دامن می پوشمش و بیرون می روم. از زمین بازی بچه گرفته تا دورهمی های دوستانه. کنار تخت ایستاده بود و به من زل زده بود. پرسیدم می دانی می خواهیم چه کار کنیم؟ گفت آره. پرسیدم چه کار؟ گفت چه کار؟ گفتم تو بگو. گفت تو بگو. آبرنگ مخصوص صورت و بدن را از قفسه بالای کمدش برداشتم. چهار زانو کنار میز و صندلی کوچکش نشستم و گفتم، می خواهیم مامانی را نقاشی کنیم. چشم هایش از ذوق برق زد و گفت من می خواهم مامانی را نقاشی کنم. گفتم پس آن شیشه آب را بیاور و بنیشین. گفت باشد. شیشه کوچک آب را از روی دراور کوتاهش برداشت و روی میز گذاشت. قلم را در آب زد؛ به پالت رنگ ها نگاه کرد و گفت کدام را می خواهی؟ سبز کمرنگ را نشان دادم و گفتم سبز روشن. قلم خیس را در رنگ حسابی گرداند و بعد به صورتم نگاه کرد. نگاهش روی گونه ام ثابت شد. قلم را آنجا کشید و از شادی شیهه کشید. دوباره به پالت نگاه کرد. قلمش را در آب شست و بعد در حالیکه آن را به سمت سبز تیره می برد گفت حالا سبز خاموش. قلم را به سبز تیره آغشته کرد و روی بینیم کشید. به حاصل کارش نگاه کرد و گفت همه جا می توانم بکشم؟ گفتم همه جا بجز چشم و دهان. پرسید می خواهی موش بشوی یا شاپرک؟ گفتم شاپرک. گفت باشد. به پالت اشاره کرد و گفت کدام را می خواهی؟ گفتم قرمز. قلم خیس را بالای رنگ قهوه ای که کنار سبز کمرنگ و تیره بود نگه داشت و گفت قهوه ای را دوست داری، آره؟ گفتم آره. قلم را روی لپ دیگرم کشید. شش رنگ دیگر را تکرار کرد تا رسید به رنگ قرمز. قلم آغشته به رنگ قرمز را روی قفسه سینه ام، درست میان سینه ها کشید و گفت: آتش. داری می سوزی مامان. با خودم فکر کردم بچه ها همه چیز را می فهمند. پرسیدم حالا چکار کنم؟ گفت سرت را نزدیک سینه ات نیاور تا بیشتر نسوزی. روی سینه ام، با رنگ زرد یک خورشید و با رنگ آبی یک ماهی و با رنگ های ارغوانی و صورتی پپا و جورج را کشید. یک جایی قلم را با دقت در جایی که گوشه پالت برایش تعبیه شده بود گذاشت، برگشت به من نگاه کرد و گفت: مامانی تمام شد. حالا بلند شو و برو. بلند شدم و رفتم. در حالیکه از خودم می پرسیدم به من بیشتر خوش گذشت یا به او؟

هیچ نظری موجود نیست: