پروژه کارآموزی م اینطوری تعریف شده بود که من نتیجه بگیرم علت محقق نشدن اهداف فروش در اروپای غربی، بازار خراب و افزایش فعالیت های تکنولوژی های جایگزین است. در آخرین ارائه ام گفتم مشکل اصلی ما مشکل مدیریت است و زیرساخت های ضعیف اطلاعاتی و خلاصه نوک پیکان برگشت سمت مدیر مدیرم و حتی بدتر آدم های مهم طبقه هفتم. من گمان کرده بودم اینجا خارج است و می شود نتایج تجزیه تحلیل را رک و پوست کنده بیان کرد. من اشتباه می کردم.
یک ساعت از وقت ارائه به این گذشت که به مدیرم بفهمانم انتقاد از مدیریت نه تنها ممکن، بلکه لازم است. میگفت پروژه شما علت یابی افت فروش بوده، موضوع هیچ ربطی به مدیریت ندارد. بحث من هم این بود که عملکرد مدیریت تاثیر مستقیم بر فروش دارد و اگر نداشته باشد اساس علم مدیریت میرود زیر سوال. اگر هم میخواهید بگویید مطمئن هستید مدیریت مشکل ندارد، اساس بهبود مستمر را دارید میبرید زیر سوال. ضمن اینکه بنظر من مدیریت این سازمان مشکل دارد. بعد لیست مشکل ها را برایش میشمردم.
کلن مشکل از برائت ناشی می شود. از مقاومت در مقابل کلمه و مفهموم "همه". از استثنا تراشیدن و خودمان را در گروه استثناها چپاندن.
عین این مشکل را در آسیب شناسی های اجتماعی میبینیم. مقاله شادی صدر را یادتان هست و جدالی که بر سر "همه" راه افتاد؟ که چرا جمع بسته ای و چرا همه مردهای ایران را حامی حرف های امام جمعه دانسته ای.
نمیدانم چطور ما آدم ها خودمان را اینقدر بری احساس می کنیم. مگر می شود ما بری باشیم از وضعیتی که بر جامعه و فرهنگمان حاکم است؟ به من باشد میگویم همه مردها و زنهای جامعه سهیم هستیم. و بحث بحث طوق خفت نیست که گردن کسی بیافتد. حرف برسر اندیشه و اصلاح است.
تقبیح امام جمعه کار بسیار ساده و البته بی فایده ایست. خود را در گروه استثناها چپاندن است. اما اگر یک نفر نوشت "همه مان سهیم هستیم" آنوقت قضیه فرق میکند. آن وقت تک تک ما روشن فکرنماها یک ذره بین روی زندگی خودمان و نزدیکانمان می اندازیم و دنبال آسیب مطروحه میگردیم. رویش حساس میشویم. بعد یک نفر که داشت جیغ میزد چرا با این "همه" مرا قاطی معرکه کرده ای می رویم زیر گوشش میگوییم داداش، حواست هست این تجربه ای که من داشتم و شاید تو هم داشته باشی، از جنس حرف های امام جمعه است؟ بعد حواسمان جمع عادت های ریز مریضمان میشود. و همه را مدیون همین "همه" هستیم.
مثال دیگرش تقبیح های گسترده یورش عده ای از مردم به دخترباحجاب آکادمی گوگوش است که در شبکه های اجتماعی شاهدش هستیم. که یک اخ اخ و پیف پیف میزنیم پای این نوت و باز-نشرش میکنیم و تمام. ما شده ایم استثنای روشن فکر که به عقاید همه احترام میگذارد و یک گروه دگم و بی فرهنگ هم از قضا در همان جامعه ما زندگی می کنند و ما را هیچ طنابی به آن آدم ها وصل نمیکند. و لیست پست های تقبیحی ما در فیس بوک و توییتر و گوگل پلاس گواه روشنی برین مسئله است. آیا مایی که تقبیح می کنیم، دچار رفتارها و قضاوت هایی نیستیم که اکستریمش میرسد به کامنت های صفحه آکادمی گوگوش؟
آن اقلیت بیمار بدرفتار، نوک پیکان اکثریت خاموش با خرده رفتارهای مریض هستند. ما همه مان پایین همان هرم هستیم. هی سر هرم را با انگشت به هم نشان می دهیم و هرهر به حماقتشان میخندیم به جای اینکه حواسمان به جایی که ایستاده ایم باشد. تا ما ذره ذره تکان نخوریم، اندیشه هایی که تقبیحشان می کنیم فرو نمیریزند.
.
۳ نظر:
http://whitewildmare.blogspot.it/2013/02/blog-post_7.html
اینو دیدی؟
بعد با پستهای قبلی همین آدم و خانواده ای که ازش میاد مقایسه اش کن...
میشه همین حرفایی که گفتی و چه خوب گفتی
رعنا عالی بود، قشنگ به موضوع پرداختی.
همه ای که خودشو جزو همه نمی دونه، این دردمونه . عالی بود.
http://fatemehshams.com/2013/02/09/post_640/
ارسال یک نظر