پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۱

از صبح رفته بودم فروم کاریابی. ازین ها که شرکت های مختلف غرفه دارند و دانشجوهای زیبا و مرتب باید برایشان دلبری کنند. کلن بنظرم فروم خوبی بود. یعنی تقریبا یاد گرفتم کدام شرکت ها باید سر بزنم. یعنی گروه خونی کدامشان به من جور است. نمیدانم چرا آخر سر به خودم گفتم بگذار یک سری هم به کرفت فود بزنم. البته میدانم چرا. چون کرفت فود درحال حاضر یکی از مشتریان کله گنده مان است و گفتم شاید برایشان مهم باشد که من در شرکت تامین کننده شان کار کرده ام. گویا خیلی دست بالا گرفته بودمشان. نوبتم که شد رفتم روی صندلی نشستم و گفتم آنا هستم و این رشته را خواندم و اینها. نگاه نمیکرد فقط یک فرم گذاشته بود جلویش مثل بچه خرخوان های مدرسه تندتند نت برمیداشت. گفتم که در فلان شرکت دارم کار بازاریابی استراتژیک می کنم. سرش را بلند کرد و شروع کرد به توضیح دادن که اینها بازاریابی استراتژیک ندارند و بجایش یک پستی دارند به نام مدیر محصول. گفتم بعله می دانم مدیرمحصول چیست. گفت خب؟ علاقه مند هستی؟ گفت: هوم؟ ام. بله. شانه ام را هم انداختم بالا. گفت نیستی؟ گفتم چرا. فقط.. (کمی توضیحات) بعد گفت خب. رزومه شما برای این کار اصلن مناسب نیست. خوب است بدانید مدیرمحصولی پوزیشنی ست که بیشترین درخواست را دارد و چه و چه و چه. گفتم بله درسته. خرید چطور؟ خیلی سوالم طبیعی بود. آدم موقعیت های شغلی مختلف را بررسی می کند دیگر! مخصوصن که من از شرکت تامین کننده شان بودم. انگار برق گرفته باشدش. گفت چی؟ خرید؟! خرید یک شغل متفاوته. و اصلن مثل مدیرمحصولی نیست. بعد با چشم های وق زده و دهان بازش به من خیره شده بود. انگار که خیلی حرف پرتی زده بودم مثلن. من از همان لحظه آدرنالینم ترشح شدن گرفت. فرانسه را بی خیال شدم، به انگلیسی بل و بل سردادم که سرکار خانم، اگر "خرید" همان "مدیر محصولی" بود که اسم مجزا برایش نمی گذاشتند. مشخصلن فعالیت های کارمند خرید با کارمند فروش، با مدیرپروژه و با مدیر محصول فرق دارد. دهانش هی بازتر و چشمهایش وق زده تر میشد. گفت شما بالاخره برنامه آینده ت چی هست؟ مدیر محصول؟ یا خرید؟ شما در بازاریابی کار کردی نمی توانی خرید را ادامه بدهی! من گفتم چی؟ معلومه که می توانم. (والا! خرید چی هست حالا مثلن) گفتم خانم من رشته م تجارت بین الملل هست به ما یاد دادند چطور خرید انجام بدهیم! تعجب می کنم که تعجب می کنید. گفت آخه این کارها زمین تا آسمان فرق دارند. گفتم می دانید چیست؟ از نظر شما خیلی فرق دارند. از نظر من نه. گفت بله چون شما در شرکت مصرف کننده انبوه (یا هر کوفتی که به فارسی می شود) کار نکردی. انگشتم را گذاشتم روی رزومه زیر اسم کاله گفتم چرا اتفاقن کار کردم. می دانید چیست؟ من مهندس هستم. بعدش تجارت خواندم. شغل های مختلفی هم داشتم. تجربه کار و زندگی بین المللی هم دارم. دید من خیلی بازتر هست. بنابراین از نظر من خرید با مدیر محصولی اگر چه شغل های متفاوتی هستند اما اصول مشترک زیاد دارند. دید شما اما خیلی بسته ست. انگار توی یک جعبه رشد کرده باشید. بعد رزومه م رو از زیر دستش کشیدم و گفتم مرسی از توضیحاتتون. بلند شدم مستقیم آمدم خانه. 
.
واقعن انتظار داشت من بروم بنشینم روی آن صندلی و بگویم من از شش سالگی میخواستم "خرید" کنم؟ بعد هر قاشق غذا و هر قلپ آبی که در همه این بیست سال بعدش خوردم و آشامیدم در راستای "خرید" بوده؟ اصلن من اگر باشم یک همچین آدمی را حتی برای "خرید" هم استخدام نمیکنم. از بیست سال پیش تا حالا دنیا هزار دور چرخیده، کارمندی که با دنیا نچرخد به درد لای جرز دیوار میخورد. مخصوصن در شغل های تجاری. من اگر در بخش استخدام بودم فقط نگاه می کردم ببینم آدم ها چهارچوب فکری برای یاد گرفتن دارند یا نه. یک الف بایی باید بلد باشی که بتوانی از روی شعرها بخوانی. همین. اینها می خواهند تو از روز اول شعرها را از حفظ باشی. خب ابله. آدم مگر چقدر شعر می تواند حفظ باشد؟ پس فردا که چهارتا شعر تازه آمد این آدم خواندن بلد نبود و فقط حفظ کرده بود میخواهد چه خاکی توی سرش بریزد؟
همین طوری نیرو استخدام کردید که پنیر کیری* وارد ایران کرده اید دیگر. حق تان است. 
.
بعد: خیلی خوشحالم که به خانومه فحش دادم و خیلی خوشحالترم که رزومه م را از دستش کشیدم بیرون. 
.
* شرکت بِل، یک شرکت غذایی فرانسوی ست که چندسال پیش پنیری به نام کیری را درایران به تولید انبوه رسانید و اینجانب به شخصه تبلیغ هایش را هم روی سردر سوپرمارکت ها یادم هست. یعنی اینقدر دیر فهمیدند چه سوتی بزرگی دادند و رفتند اسمش را کردند کیبی. همین بی سوادهای شعر حفظ کن را استخدام می کنند چون. حقشان است.
.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خوب کاری کردی.
منم یه بار یه مصاحبه اینطوری داشتم بعدش خیلی پشیمون شدم که چرا ول نکردم بیام بیرون.

طلایه گفت...

:)))
رعنای بی‌اعصاب!
این خارجیا همینن دیگه. نمیفهمن. واسه همینه من نمیام خارج اصلا!