جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۱

مریض، خسته، تنها.. لوس، ننر، بچه ننه و در حسرت یک جفت جوراب شلواری پشمی بسرمیبرم که شصت یورو بود و من نمیتوانم شصت یورو پول جوراب شلواری پشمی بدهم. من با شصت یورو دو تا پیرهن میخرم رنگ به رنگ می پوشم و یک باد هم می افتد زیر دامنش تا نافم منجمد می شود. بجایش من رنگ به رنگم. من آبرو دارم و با تب و لرز صورت سرخ نگه می دارم. فکر می کنم اگر شصت یورو دادم یک جفت جوراب شلواری سیاه خریدم که گرم بمانم پولم هدر رفته. چه مرگم است خب؟ نمیدانم. ضمن اینکه از رنگ به رنگی هم خسته شده ام دیگر. یک چمدان لباس گذاشته ام که بیاندازم دور کلن. بی که هنوز یک جفت جوراب شلواری پشمی داشته باشم. 
.

هیچ نظری موجود نیست: