چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۱

صبح های خالی پاورچین

کسانی که مرا بیشتر می شناسند در زندگی خوب می دانند که صبح ها مثل یک ساعت شماته دار، بسیار زود از خواب برمی خیزم. تهران که بودم زندگی رسمی م از همان صبح های بسیار زود آغاز می شد. اینجا اما یک قدم کافی ست روی پارکت های چوبی قدیمی خانه بردارم و قیژ قیژ، البته ناگفته نماند که تنها کسی که استعداد بیدار شدن با قیژ قیژ پارکت را در این خانه دارد خودم هستم. خواب باقی آدم ها سنگین تر است. اما همه شان توانایی بیدار شدن با سروصدای سیفون یا کتری برقی را دارند. این است که من صبح های زود بیدار شده، اما زندگی رسمی م آغاز نمی شود. جدیدن سعی می کنم به روی خودم نیاورم که بیدار شدم شاید باز خوابم ببرد. چند دقیقه ای را با آخرین پوزیشن خواب و با چشم های بسته و دهان نیمه باز میگذرانم اما می دانید،  آدم بیدار که باشد باید وول بیشتری بخورد. انگار تمام اعضا جوارحت خواب رفته و تو باید برای پیشگیری از ابتلا به زخم بستر از این پهلو به آن پهلو، از این دنده به آن دنده در حرکت باشی. چند دقیقه بعد از این تلاش عمومن نافرجام به صرافت می افتم ساعت را نگاه کنم. بعد با حرکت دست و پا به دنبال موبایلم در گوشه ای از تخت میگردم. پیش از آنکه برآمدگی کنار گوشی را فشار بدهم تا ساعت دیواری سیاه و سفید روی صفحه نسبتا بزرگش  ظاهر شود آرزو می کنم ساعت حوالی نه باشد، اما اغلب حوالی هفت است و این یعنی دو ساعت زندگی پاورچین. البته در چندماه اخیر که حمام در اتاق خودم بوده لااقل توانسته ام مسواک بزنم و صورتم را بشورم. اما پس از چندی به این نتیجه رسیدم که مسواک زدن و صورت شستن، بدون جیش کردن و چای خوردن کمک چندانی به آغاز روز رسمی نمی کند. چک کردن ایمیل ها و فیس بوک از روی موبایل اولین اقدامات زندگی پاورچین من به حساب می آیند. فیس بوکم همیشه پر از مسیج های تازه است. با اینکه دیوار و کامنت دونی صفحه ام باز است اما آدم ها ترجیح می دهند از مسیج استفاده کنند. آدم ها هی هرروز بیشتر به زندگی یواشکی رو می آورند. مسیج هایی از قبیل عکس پروفایلت چقدر خوب است، کی رفته بودی وین، سلام چطوری چکار میکنی، دلم برایت تنگ شده بوس بوس، و همه ی هر آنچه که اگر من بودم روی دیوار می نوشتم. من گاهی به مسیج ها جواب نمی دهم. گاهی هم ردیف در جواب همه یک دونقطه ستاره می زنم رد میشوم. کلن بوسیدن ساده ترین جواب راضی کننده به اکثر آدمهاست. باید اعتراف کنم که این فرهنگ بوسه های هرز را از پاریس گرفته ام. اینجا آدمها به طور متوسط روزی چهل پنجاه تا بوس می کنند. یا حتی بیشتر. یعنی در هر موقعیت ساده ای که در همه جای دنیا فقط باید دست داد، اینجا باید روبوسی هم کرد. اول ها به نظرم مسخره ترین کار ممکن می آمد. نه تنها در جواب مسیج های فیس بوک، حتی زیر هر ایمیل ساده. اصلن اینجا آدم ها در ارتباط های غیرمستقیم هم به جای سلام به هم بوس می رسانند. نمی دانم چرا از قدیم به ما یاد داده اند که سلام سلامتی می آورد. بوس سلامتی بیشتری می آورد. به شرطی که یکی از طرفین سرما نخورده باشد البته. اگر هم فصل مریضی باشد یا مثل حالا فصل توریست باران، که یعنی میکروب در فضا بسیار باشد، می توانید شب به شب یک کلداستاپ بیاندازید بالا و با خیال راحت به بوسیدن آدم ها ادامه دهید. استعمال کلداستاپ شبانه شاید حتی کمک کند که خواب صبح بهتری داشته، و از زندگی پاورچینتان کاسته شود. می بینید؟ به تعادل خوبی رسیده بودم در زندگی م. بعد از فیس بوک و ایمیل دستم را کش می آوردم و یک کتاب کارتون فرانسوی از روی زمین برمی داشتم و سعی می کردم با کمک عکس ها بفهمم جمله ها و کلمه ها چه معنی می دهند. و سرانجام چون کتابها سنگین اند و امانت اند و نباید له شوند، می نشستم توی تخت و به بالشم تکیه می دادم و کتاب می خواندم. و زمان هم خیلی کندِ لاکپشتی میگذشت و بالاخره زنگ نرمالوی موبایل اندرینا یعنی آغاز روز رسمی من بود. 
.

۵ نظر:

عروسک کوکی گفت...

چه خوب که می تونی اینجوری از روزهات بگی.....من نمی تونم انگاری!همش غر می زنم:دی :)) خب لااقل پاشو برو بیرون بدو یا ورزش کن!دو ساعت خیلی زمان زیادیه که اینجوری هدر بره!قشنگ هدر می ره!!!یه فکری به حالش بکن!

R A N A گفت...

سارا جیش نکرده نمی تونم برم ورزش که! بعد فک کن من با کفش ورزشی قیژقیژ بیام از بین اینا رد شم.. اصن یه وضعیه ها

عروسک کوکی گفت...

مگه چند نفرن؟!! خب برو تو یه کافه ای جایی جیش کن:دی کفشاتم در بیار و بیرون بپوش:دی چه موقعیت سختیه!

vahideh گفت...

dishab ke ba mehdy harf mizadam, goftam ra'na too paris kollllaaaaaan az dast rafte vo farhangesh kheyyyli parisi shode ... alaan mibinam ke injaa ba boosehaaye HARZ:D tayid kardy harfaamo :P . azab vojdaan nadaaram dige ke ziraabeto zadam :P

R A N A گفت...

تو غلط کردی پشت سر من حرف زدی در هر حالتی