سه‌شنبه، دی ۲۰، ۱۳۹۰

تخلیه تفکرات بی مغز 1

عود به من می گوید که آدمِ بایاسی هستم. که پسرهای غیر ایرانی را نمی بینم اصلن. بهش اطمینان دادم که می بینم. قبول کرد. بهم اطمینان داد که کفه ایرانی ها برایم خیلی سنگین تر است. قبول کردم. می گوید بهایی که حاضری برای بودن با یک پسر ایرانی بپردازی خیلی زیادتر از حد نرمال یک رابطه است! و مدلی که پسرهای غیرایرانی را پس می زنی باز اصلن نرمال نیست. خیلی روراستِ پرچم سفید به دست بهش گفتم آخر می دانم کار نمی کند. بعد طبیعتن پرسید یعنی از این قاره به آن قاره با یک ایرانی کار می کند حتمن؟ اصلن می دانی چند ساعت راه است؟ اختلاف ساعت می دانی یعنی چی؟ من بهش نگفتم که چقدر می دانم اینهایی که می گوید یعنی چی. اینجا که هستم مدل ساکت تری شدم. بیشتر گوش کردنم می آید و به ندرت حرف زدنم. شاید بس که ملت فرانسه حرف زدند و من جا ماندم و مجبور شدم کامنت هام را قورت بدهم و برای اینکه حوصله ام سرنرود سر خودم را به رنگ لاک و تن صدا و مدل ریش و فرم دماغ آدم ها گرم کردم، حرف زدن دونی م اینجا تنبل شده باشد. مامان هم ایمیل فرستاده که چرا خبری نیست ازت؟ به نظر خودم حالا خیلی زیاد با خونه حرف زدم در این پنج روز! زیادِ آزار دهنده ای حتی. یعنی این مدلی نبوده که انرژی بگیرم، این مدلی بوده که انرژی صرف کردم کلی. بعد مامان که می گوید خبری نیست ازت مغزم سوت بدی می کشد.
عود یک لیوان چای می دهد دستم. می گوید یادت هست چقدر می ترسیدیم از اینکه با هم زندگی کنیم؟ ببین حالا که با هم زندگی می کنیم هیچی ترس ندارد و چقدر هم خوبیم با هم. راست می گوید. خوبیم با هم. بی که سعی کنیم خوب باشیم. این سعی نکردن خیلی مهم است.
عود راست می گوید، من با پسرهای ایرانی سعی می کنم برای خوب نگه داشتن رابطه. و این سعی کردن اصولن باعث می شود خوبی ش دلچسب نباشد. خوبی ش یعنی آدم را خسته می کند بعد یک مدت. درواقع خوبی ش خسته نمی کند، سعی ش خسته می کند. بعد فکر می کنی شاید جای بدی از رابطه ای که این همه خستگی دارد. بعد خودت را زور می کنی یک قدم بروی جلو، یا بیایی عقب، شاید کمتر خسته باشی.. بعد همان داستان همیشگی زود بود و نزدیک، یا دیر بود و دور.. چه می دانم.
.

۳ نظر:

محـمد گفت...

رعنا انگار اون مرحله ورود به محیط جدید رو رد کردی و باز داری همون رعنای همیشگی میشی. لذت بردم دختر. زیاد بنویس دارم یاد می گیرم ازت.

R A N A گفت...

:D
یعنی عاشق اینم که تو از متنم می فهمی قشنگ در چه حال و روزی ام.. :) جات اینجا اینقدر خالیه.

Unknown گفت...

فکر کنم این یک سمپل است اصلا برای ایرانیها. تلاش افراطی برای رابطه ای که می خواهی به طور افراطی خوب باشد. نمی دانم چرا من توی همه ی کارهام بوی این افراط را می شنوم.و می دانم چه می گویی. این رابطه ی بدون سعی و خوب بودن ِ بدون تلاش خیلی خیلی دلچسب است.