جمعه، دی ۲۳، ۱۳۹۰

که می رقصند با هم مست و هشیار

بنده از همینجا به همه آنها که تنها زندگی می کنند سلام کرده، می گویم زندگی تان را هدر ندهید. پولتان را هم. چرا که تنها زندگی کردن هم گران تر است، هم دیوارهاش خیلی تنگ تر است. البته خودِ آدم در آن دیوارهای تنگتر گشادتر است اما چقدر می خواهیم گشاد باشیم در زندگی آخر؟ این همه در خانه پدری گشاد بودیم، نه خرید کریدم، نه خانه تمیز کردیم، نه غذا پختیم، نه ظرف درست حسابی شستیم حتی.. احساس هم می کردیم که خیلی خوشبختیم. خوشبخت بودیم ها. اما خوشبختی ش بس بود دیگر. آدم همه عمر که نمی تواند با گشادی خوشبخت باشد. بعد تنهایی بدترین نوع خوشبختی هم ست. از من اگر بپرسی می گویم توهم خوشبختی ست. برای من که بخش زیادی ش ول شدن در اینترنت بود. حالا تمرکز ول شدن در اینترنت ندارم اصلن. نمی شود. چت هایم حتی بیشتر نصفه رها می شوند. یک مدلی مجازیت زندگی آدم کم می شود کلن. به طرز محسوسی آدم بیشتر می خندد، بهتر می خورد، بهتر می نوشد، و بیشتر فیلم می بیند و کتاب می خواند حتی. من؟ کلن آدمِ سرگرم تر و خوشحال تری شدم.
بعد: ده روز تعطیلم. یک ور مغزم می گوید بلند شو برو سفر. یک ور دیگر مغزم می گوید بمان همینجا. بس که پاریس این روزها و شبها بهشت است.
.

هیچ نظری موجود نیست: