سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۰

ثقالت

فکر کنم زیاد از حد زندگی م را دورِ همی با بچه ها گذرانده ام. قابلیت سخنرانی های علمی ثقیلم را از دست داده ام رسمن، کاملن، دقیقن، تحقیقن. پریروزها در یک جمعی با مخاطبان دکتر و مهندس، دور یک میز بیزی کنفرانس، با تمام قوا سعی می کردم که یک موضوع علمی را با زبان کتابخانه ای برای جمع تشریح کنم. نتیجه افتضاح شد. نه اینکه نتوانسته باشم تشریح کنم ها. اتفاقلن با سه جمله اول تشریح شد و با سه جمله دوم هم مثالش مطرح شد و همه جمع تصدیق کردند و کلن دعوای یکی دو ساعته تمام شد. اما خب در همین شش جمله طولانی چهار بار گفتم "فلان" دو بار گفتم " حالا مثلن" یک بارگفتم " حالا چه می دونم" یک بار گفتم:" یه بنده خدا" بعد کنار چه جملاتی؟ "طبق مطالعاتی که بارها از استانداردهای... توسط بنده صورت گرفته" یا "به فراخور بند دوم سیاست گذاری استراتژیک سازمان مبنی بر.." . دوستم بعدن می گفت انگار یک جاهایی دیگر فنرت در می رفت. بعدترش گفت زیاد فنرت در می رفت. چرا فنر من در می رود خب؟ چرا ملت اینقدر راحت شیفت می کنند از زبان راحت روزمره به زبان رسمی پیچیده؟ چرا من چکار کنم حالا؟

هیچ نظری موجود نیست: