یکشنبه، بهمن ۱۷، ۱۴۰۰

اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد

 به زندگیم که نگاه میکنم، میبینم هرکجا با تو بودم زندگی بوده است، اغلب شاد و سبک و پرماجرا. سخت ترین و تلخ ترین تجربه ها هم در کنار تو سبک میگذرند. جریان زندگی در تو طوری میجوشد که همیشه مرا با خود برده است. اصلن برای همین عاشقت شدم. من عاشق زندگی کردن شدم. 

پیش از تو زنده بودم، اما انگار زندگی نمیکردم. معلق بودم میان خیال و غم. مثل قشنگترین شعرهای توی کتاب. به خاطرات آن روزها که فکر میکنم احساس میکنم همه شان خواب بوده اند. پیش از تو مرز رویا و حقیقت محو بود. با تو انگار این دنیا حقیقی شد و من که تا پیش از این فقط آبتنی بقیه را تماشا میکردم، اینبار خودم در زندگی شیرجه زدم. 

.



هیچ نظری موجود نیست: