شنبه، بهمن ۰۹، ۱۴۰۰

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

سالها پیش عاشق مردی بودم که درست شب قبل از عروسی بهترین دوستم رابطه‌مان را تمام کرد. از او بخاطر این بی‌وقتی بسیار عصبانی بودم و از طرفی دلم هنوز از عشقش لبریز بود. در حالیکه برای عروس و داماد فردا آبغوره گرفته بودم گفتم گمان نکنم دیگر هیچ‌وقت در زندگیم اینطوری عاشق کسی بشوم.
داماد گفت هرگز اعتبار احساس خودت را به دیگری نده. سرچشمه و منبع این عشق درون تو بوده و هست. مطمئن باش باز به همین کیفیت و حتی بیشتر عاشق خواهی شد و آن روز به یاد حرف امشب من می‌افتی. 
حق با او بود. من بعد از آن رابطه باز عاشق شدم. حتی بیشتر از یک بار و بر بیشتر از یک تن. و هربار که در گوشه سرد و تاریک تنهایی گیر افتادم، به یاد آن شب افتادم و می‌دانستم که بار دیگر از نو عاشق خواهم شد.   م

از روزی که به برلین آمدم و هم‌خانه او شدم آرزو کردم اگر قرار است هزاربار دیگر عاشق شوم از نو عاشق خودش شوم. حتی نه آن گونه که برای اولین بار، بلکه بیشتر و بهتر. و می‌دانم که سرچشمه این عشق در دل خودم است.
من برای دوست داشتنت از همه چیز و همه کس بی‌نیازم. 
.

هیچ نظری موجود نیست: