شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۲

می فرمودید

یک. از هشت صبح تا دوازده ظهر هایپراکتیو بازی در آوردم و دویدم و خریدم و پختم و شستم و فکر کردم خیلی زرنگم. که حالا روزم کش می آید و میتوانم یک ساعتی بخوابم و بعدش کلی کارهای هیجان انگیز زیادتری انجام دهم. از وقتی بیدار شدم اما، تا حالایی که شش و نیم شب است، به همراه دو پتو و یک رو تختی روی تخت گوله شده ام. خیلی شیک استخر نرفتم. و حالا اگر بخواهم بروم استخر نمیتوانم بلیط بخرم. بلیط خریدن خرترین کار دنیاست. و من باید هزاران بلیط بخرم و هزاران خانه ارزان و زیبا در هزاران شهر رزرو کنم. باید مامان و بابا را ببرم بگردانم. حتی نروم و بگردانم. و حتی صاحبخانه آنقدری راه نیامد که مامان و بابام را بیاورم در خانه خودمان و اتاق بغلی را ازش اجاره کنم. بسکه خر است و پدر-مادر نفهم است. من پدر-مادرم را در هتل بفرستم آیا؟ هرگز. من باید یک جای دیگر اجاره کنم. بعله. اگر حالا بروم استخر آخر هفته ی بعد میرسد و من هنوز اجاره نکرده ام و بلیط نخریده ام و هی همه چیز گران میشود. 

دو. تازه من یک دوست پسر ناز ریشو در برلین دارم که از رابطه لانگ-دیستنس بشدت دچار پنیک میشود. و هیچ گاه در زندگی حدس هم نمیتوانسته بزند که درگیر چنین مقوله مخوفی شود. و هنوز هم بیشتر از وقتی که برای من صرف میکند، به مطالعه در باب رابطه لانگ دیستنس، فرصت ها و تهدیدهایش میگذراند. کلن شخصیت کلاسیک نازی دارد که در عین حال طعم کمدی بهش میدهد. البته بعید میدانم این همه هم خنگ و کمدی باشد و از آنجایی که تئاتر هم کار میکند احتمالن اغلب دارد برای من فیلم بازی میکند. خر پدر سوخته ایست در هر صورت. دوستش دارم. 

سه. دیروز یک گنجشک از بالای یک درخت بر هیکل ما شکوفه زد. خیلی زیاد بود! خیلی. احساس کردم زیر آبشار نیاگارا ایستاده ام. خیلی محکم هم بود. گویی تازیانه میزد. نمیدانم شاید گنجشک ها دسته جمعی پی پی میکنند. 
.

۱ نظر:

یه ریشو گفت...

یک. هیچی بعید نیست :)) - اگر خنگ نبود بعد از 4 سال .. آره دیگه -
دو. مگه سینماست اینجا؟!
سه. برو عامو برو اون یکی دیگه هست که دوسش داره شما فیل شدی باور نداری تحقیق کن!!!