جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱

رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست*

نوزده سالم بود. خیلی کله ام در هوا بود. آدم هایی که منِ آن سال ها را می شناختند می فهمند از چه رعنایی دارم حرف می زنم. مخصوصن آنهایی که از دور می شناختندم. همیشه یک گره اخم وسط دوتا ابروم داشتم. خیلی حواسم بود که مناسب با هر شرایط چطور رفتاری باید (باید چه معنایی در زندگی دارد واقعن؟!؟!) کرد و اینکه رفتار مردم اینهمه با آن بایدها فاصله داشت روانی م می کرد. سختم بود آدم ها را دوست داشتن. حلقه کوچک دوستانم را داشتم که از تک تکشان شنیده بودم که روز اول فکر می کردیم تو از این دخترهای نچسب بی احساسی که بر هر گونه هم دلی و تفریح و محبت برچسب لوس بازی می زنند. فکر نمی کردیم بتوانی دوستِ کسی باشی. یعنی کسی بتواند برایت مهم باشد. آدم ها با یک خطا در نظرم سقوط می کردند. سقوط. درست همانطور که آدم با سیب از بهشت. دو نفر دوست صمیمی داشتم. دو نفر که توانسته بودم دوستشان داشته باشم بی که مدام رفتارشان را قضاوت کنم. انگار آنقدر درونشان برایم روشن بود که رفتار و عادت ها و حرکات بیرونی دیگر درون زیبا و دوست داشتنی شان را خدچه دار نکند. می توانید حدس بزنید که دوستانم هم تمام سعی شان را می کردند که از بایدهای من فاصله نگیرند. یکبار در موزه هنرهای معاصر با بهترین دوستم قدم می زدیم. دستش پر از بروشور بود، کیفش افتاد زمین. دولا شدم کیفش را بردارم دیدم یک پاکت سیگار ازش افتاد زمین. من؟ آدم ها در مغزم به دو گروه مشخص افراز می شدند. آنهایی که سیگار می کشند، آنهایی که سیگار نمی کشند و گروه اول بی شک از سقوط کنندگان بودند. به عبارت دیگر بایدم سر مسئله سیگار بسیار روشن و قاطع بود. هیچ گونه انعطافی هم نداشت. دوستم خیلی سریع پاکت سیگار را از دستم قاپید و گذاشت توی کیفش. همان اخم معروف نشست وسط پیشانیم و خیلی مردد و آرام پرسیدم سیگار می کشی تو؟ نگاهش را از چشم هام دزدید و یک لبخندِ اوه شِت زد. می دانست در کله من چه طوفانی بود. می دانست هم که طوفان م به بیرون نشت نمی کند.. هنگ کرده بودم. سیگاری ها یک طرف دیوار، غیرسیگاری ها یک طرف دیگر و دوستم بالای دیوار بود. باید جاش می کردم. هیچ جای کله ام جا نمی شد. آن بعد از ظهر بی هیچ کلمه حرفی گذشت. شب تا صبح خوابم نبرد. همه اش به آن دیواری فکر می کردم که دوست عزیزم را ازم جدا می کرد. هی از خودم می پرسیدم چقدر دوستان احتمالی خوب را برداشتم پرت کردم آن طرف دیوار؟ همان شب زدم دیوار سیگار را خراب کردم. یک دلیل برای دوست نداشتن آدم ها کمتر شد.یک قدم به دنیای بی باید نزدیک تر. بعدترها دیوار خیلی بایدهام را آدم های خاص زندگی م شکستند. آخریش همین چندماه پیش بود. که یافته بودم که همخانه ی وقت بسیار خسیس اند. با اینکه خیلی وقت است فهمیدم دیوار داشتن اشتباه محض است، اما اعتراف می کنم که دیوار خساست تا همین چندماه پیش در مغزم پابرجا بود. فکر می کردم نمی شود با آدم خسیس چیزی را شریک شد و خوشحال بود. می شود. می شود با آدم خسیس زندگی کرد و شاد زندگی کرد و خوشبخت بود.
.
*حافظ

۵ نظر:

ناشناس گفت...

kheli khub bud. migam chera man ingad toro khub dark kardam. nakone hame adama hamintorand haaa?? man nemidunestam
kholase ke baaaleee. man ham az motlagh gerai bad az koliiii bahso, tafakor gozashtam. hame chi nesbieee. ama nesbi budanesh arzeshe meyarhaye akhlaghi ke daramo kam nemikone. hameye un meyarha rasekh va pa barjayand. ama ba khadkesh nemsihe khubo bade adam haro andaze gerft. agar aslan khubo bad vojud dashte bashee. arzesh haye adam faghat mitunand hardafe ba tarafe moghabel koshti begirand age moafagh shodand adam mitune bege man ba in adam mitunam besazam. age koshti na moafagh bud khob in fard ba man nemikhune hamino bas!!!
S.

maahoor گفت...

آدم ها با یک خطا در نظرم سقوط می کردند. سقوط. درست همانطور که آدم با سیب از بهشت.
in aali bud...

R A N A گفت...

سیما. تو خیلی خوب کشتی میگیری. :) آفرین

هوتن گفت...

چه قد جالب محدودیت های ذهنی رو تصویر کردی، منظورم دیوار بود و شکستن اون دیوار.. منم مثه یوی چند سال پیش، دیوار دارم و هنوزم نشکوندمش. بعضی وقتا می ترسم نکنه نبودن اون دیوار باعث بشه ناخودآگاه برم اون سمت دیوار و موندگار شم. دیوار هم خوبی داره هم بدی. خوبیش اینه که تو جات مطمئنه :) نه کسی از اون ور بهت آسیب میرسونه نه ناخودآکاه آسیب میبینی از رفتن به اون سمت دیوار و بدیه بزرگش هم همین جا دادن آدم های اطرافت، این ور و اون ور دیوار. باید تصمیم گرفت که کدومش ارزش دارتره ;)

ناشناس گفت...

man ke motmaen shodam hich meyari bara arzesh nahadan baraye ensan ha nist. abadan hich. ma nemitunim tarazui ke mamulan dame dadgaha daste alaheye edalatero be dat begirim .
faghat az ruye adat shayd ya aminat ya aramesh bara khodemun select mikonim.
S.