چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۶

سبکی تحمل ناپذیر هستی*

هرچه سنم بالاتر می‌رود بیشتر به قدرت ژن پی می‌برم. بیشترِ آدمی که هستم با من به دنیا آمده. تغییراتی که کردم همه نتیجه‌ی تلاش‌های  جانکاه درازمدت بودند و راستش را بخواهید بیشترشان عاریتی هستند. یعنی هر از گاهی به خودم می‌آیم و می‌بینم فنره در رفته و دوباره در نقطه صفر مطلقم؛ درست همان ورژنی که مامان در بیمارستان مهر تحویل دنیا داد. 
هنوز مثل شش سالگیم بیشتر وقت آزادم را به نقاشی کشیدن می‌گذرانم. هنوز مثل هفت سالگی در جعبه‌های دل‌انگیز کارت پستال جمع می‌کنم. اولین داستان دنباله‌دارم را در تابستان هشت سالگی نوشتم. هنوز هم هر از گاهی کتاب می‌خوانم و اصلن فیلم نگاه نمی‌کنم.  هنوز مثل ده سالگیم بازی مورد علاقه‌ام پینگ پنگ است. برای عشق سیزده سالگیم هم درست مثل عشق سی سالگی نامه نوشتم و وقتی به دستش دادم دلم هری ریخت کف زمین، همانطور که در سال‌های بعد بارها.  
در همه این شباهت‌ها حقیقت تلخی نهفته است: ما همانیم که بودیم و هستیم. ناچاریم به بودن همانطور که ناچاریم به مردن. همه بالا پایین‌ها و کش و قوس‌ها و تفکرها و تعقل‌ها برای این است که خودمان را تحمل کنیم، هستی‌مان را، زندگی را.
.

* میلان کوندرا




۱ نظر:

sina گفت...

vaghiat ine ke taghir be aenergy ziad hamrahe va aslan ham paydar nist , yani adam keshesh dare bargarde be halate avalieh